تفاوت میان عشق وازدواج

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد
داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی ؟
با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به
امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.
استاد گفت: عشق یعنی همین...!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟
استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش
که باز هم نمی توانی به عقب برگردی...
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت .
استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین
درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی
برگردم .
استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!
و این است فرق عشق و ازدواج ...

راههای خوب وبد زندگی

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که ازیک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد ودخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم
من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت !

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟

اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :

1ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.

2ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.

3ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد.

لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد.

به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!

و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :

دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های
دیگر غیر ممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه
حیرت کرده است.

نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.

1ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.

2ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.

3ـ هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد.

فرستاد ه های یه دوست

The Attractive Facts of Life
حقایق جالبی از زندگی

عضویت در گروه ایران عشق
 

At least 5 people in this world love you so much they would die for you
حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند
At least 15 people in this world love you, in some wayحداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند
The only reason anyone would ever hate you, is because they want to be just like youتنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که می‌خواهد دقیقاً مثل تو باشد
A smile from you, can bring happiness to anyone, even if they don't like youیک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود،
حتی کسانی که ممکن است تو را دوست نداشته باشند

Every night, SOMEONE thinks about you before he/ she goes to sleepهر شب، یک نفر قبل از اینکه به خواب برود به تو فکر می‌کند
You are special and unique, in your own wayتو در نوع خود استثنایی و بی‌نظیر هستی
Someone that you don't know even exists, loves youیک نفر تو را دوست دارد، که حتی از وجودش بی‌اطلاع هستی
When you make the biggest mistake ever, something good comes from itوقتی بزرگترین اشتباهات زندگیت را انجام می‌دهی ممکن است منجر به اتفاق خوبی شود
When you think the world has turned it's back on you, take a look
you most likely turned your back on the world
وقتی خیال می‌کنی که دنیا به تو پشت کرده، یه خرده فکر کن،
شاید این تو هستی که پشت به دنیا کرده‌ای

Always tell someone how you feel about them
you will feel much better when they know
همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آنها بیان کن،
وقتی آنها از احساست نسبت به خود آگاه می‌شوند احساس بهتری خواهی داشت

If you have great friends, take the time to let them know that they are greatوقتی دوستان فوق‌العاده‌ای داشتی به آنها فرصت بده تا متوجه شوند که فوق‌العاده هستند

یه کمی هم شاد باشیم

خنده بر هر درد بی درمان دواست

شب جلو تلویزیون خوابم برده بود
مامانم اومد ساعت 2 نصفه شب پتو انداخت روم بوسم کرد ، کلی هم قربون صدقم رفت

بعد موقع رفتن پامو لگد کرد، داد زدم و گفتم : اهههههههههههه پام داغون شد

جواب داد: خاک تو سرت کنن آخه اینجا جای خوابه؟
 



منطقِ پدرو مادر از تحصیل در دانشگاه: "این همه درس خوندی، درِ یه نایلون رو نمیتونی‌ باز کنی‌!

باز یه سوالی مغزمو پریشون کرد چرا جمعه انقدر به شنبه نزدیکه، ولی شنبه انقدر از جمعه دوره؟؟
 


خداییش جاذبه ای که سوراخ چاه توالت نسبت به گوشی داره
جاذبه ی زمین به سیب نداره
دیدم که میگمااااااا
 


عمو زنجیر باف جان
ضمن عرض سلام و خسته نباشید
جهت زحمات بی دریغ شما بزرگوار
یک گِلگی داشتم از حضورتون ...
شما که زنجیر ما رو بافتی..؟
... پَه چرا پشت کوه انداختی..؟
مشکلتون دقیقاً چی بود؟
مرض داشتید این همه زنجیر بافته شده رو پشت کوه انداختید؟
 


بچگی یعنی: وقتیکه فاصله ی دستشویی تا اتاقمونو می دویدیم
و از اینکه لولو ما رو نمی خورد فریاد می زدیم، ھـــــوراااا
 


فقط یه ایرانی اونم از نوع تهرانی می تونه از دود شهر فرار کنه تا بره شمال هوای تازه تنفس کنه، بعد اونجا هی تند تند قلیون بکشه!
 



گوشیم زنگخورد ، اسم رفیقم "رضا" افتاد
گوشی رو برداشتم ، با یه صدای خسته گفتم : سلام بی شرف
یه صدای کلفتی اومد : پدر بی شرف هستم ، بی شرف اونجا نیست؟
 



فقط یک زن ایرانی می تونه روزی چند ساعت برنامه آشپزی نگاه کنه و چند تا دفتر هم پر کرده باشه و آخرش همون کوکوسبزی برای شوهرش درست کنه!


یادش بخیر ما بچه بودیم ، یه دستمال کهنه ای ، لنگ ماشینی چیزی پیدا میکردن میذاشتن لای پامون بقچه میکردن  تا یه هفته بعد بازش کنن الان پوشک زدن واسه بچه با خروجی هوا از هردو طرف ، 8 لایه محافظ ، ویتامینه ،  همراه با عصاره مالت ، 12 ایر بگ ، کروز کنترل ، سنسور عقب ، تهویه مطبوع ، با ال سی دی... خلاصه فول آپشن دیگه ! از ال سی دی هم توشو نشون میده دیگه لازم نیست را به را بازش کنن
 



هیچ وقت کار امروز رو به فردا ننداز...
فردا یه عالمه کار داری
قشنگ بندازش واسه دو سه هفته دیگه که خیالــــــــــــــتم راحت باشه
 




کافیه یه روز اتفاقی یه جوراب سوراخ بپوشین . اگه شده اتوبان رو موکت کنن یه جوری میشه که تو مجبور شی کفشتو دربیاری
 




توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن

خدا وکیلی قضاوت با شما حتما ببینید حتما




















 

 

حتما حتما حتما  

ادامه مطلب را هم ببینید

ادامه مطلب ...

ماشینی برای کویر




























 

 

ادامه مطلب یادت نره

ادامه مطلب ...

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

امام صادق (علیه السلام) فرمود: کعبه چون یک خانه مکعب شکل است، کعبه نامیده شده است.(۱) یعنى چهاردیوار دارد، یک سطح و یک کف، لذا مکعب مى‌شود.

آنگاه فرمود: سرّ این که چهار دیوار دارد آن است که بیت المعمور داراى چهار دیوار و چهار ضلع است. بیت المعمور داراى چهار ضلع است، چون عرش خدا چهار ضلع دارد و عرش خدا داراى چهار ضلع است، چون کلماتى که معارف الهى بر آن کلمات استوار است، چهار کلمه مى‌باشد؛ «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لا اله الاّ الله» و «الله اکبر»، تسبیح است و تهلیل و تحمید است و تکبیر. این حدیث انسان را از عالم «طبیعت» به عالم «مثال» و از عالم مثال به عالم «عقل» و از عالم عقل به عالم «اِله» مى‌برد و با آنها آشنا مى‌کند.

معمولا اهل حکمت براى هر موجودى سه مرحله قائل هستند:

۱ـ  وجود طبیعى

۲ـ وجود برزخى در عالم مثال

۳ـ وجود عقلى در نشأه تجرّدات عقلى

پنج اشتباه زنان که باعث تنها ماندن آنها میگردد

پنج اشتباه زنان که باعث تنها ماندن آنها میگردد

آیا از دیدارهایی کـه مـنجر به بــرقـراری رابـطه نگردیده اند خـستـه شـده اید؟ آیـا از بـرخـورد با مـردانـی کـه آشـکـارا آمـادگـی ســرسـپــردن در عــشـق را نـدارنــد، نــا امــیــد گشته اید؟


 اگر در یافتن جفت خود منتهای کوشش خود را نموده ایـد و در این زمینه بموفقیت چندانی دست نیافته اید، ممکن است وقت آن رسیده باشد که درباره دیدگاهتان نسـبــت بجستجوی عشق حقیقی تجدید نظر کنید. در این بخش با پنج اشتباه متداول زنان در بازی عـشق آشنا میشوید. اگــر بـرخـی از ایـن دلایــل بــرایــتـان آشــنــا بــود، خـود را سرزنش نکنید.


 فقط بدانید که لیاقتتان بیشتر بوده و عهد ببندید که برای بهتر بودن تغییر نمایید.


 ۱)اگر فکر کنید که عشق هرگز شما را پیدا نخواهد کرد، چنین نیز خواهد شد.

 بسـیـاری از زنـان نـاامـیدیـهــای رومانتیکشان آنها را متقاعد نموده که برای ایـنـکه مـورد محبت و توجه دیگران قرار بگیرند، به صـورت ذاتــی چیزی درونشان وجود ندارد. آنها مثلا میگویند: “کی حاظر میشه با من ازدواج کنه؟ مطمئنم که تا آخر عمرم تنها میمونم.”


بطور واضح چنین زنانی همانند من و شما شایسته و سزاوار عـشق هستند. ( بله، ما سزاواریم!) اما آنها دارای مشخصه ای ترسناک می باشند که می تـوانـد بـرای سـالهای متمادی باعث تنها ماندنشان گردد: “پیشگویی کامبـخش.” یعنی مسـئـلـه ای واقعـیـت می یابد چون مردم انتظار واقعـیتش را داشته و بگونه ای رفتار میکـنند کـه باعث اتفاق افتادن آن گردد.


پیشگویی کامبخش مسری نیست اما سبب میگردد تا ارتـباطات بالقوه به سویی مخالف بحرکت درآیـنـد. آن یـک بیـماری مـوذی اسـت. بـطور فیــزیکی، بیمار را دست نـخورده باقی میگذارد. اما هر قدر فردی بیشتر بگوید، “من هرگز عشقی نخواهم یافت،” احتمال وقوع چنین انتظاری افزایش میابـد.


بـطور متـضـاد، هـر انــدازه افق دیدگاه کسی روشنتر باشد — ” من چنـان آدم شـاداب و بـا طــراوتی هستم که حتما همدمی پیدا خواهم کرد” — پیشگویی آینده رومانتیک او نیز روشنتر خواهد بود. اگر

شما جزء کسانی هستید که افکارشان از دریغ و افسوس پر شده است،دست بکار شوید: مجله ای تاسیس کنید. هر روز چیزی دوست داشتنی درمورد خودتان بنویسید.


این کار به مرور زمان آسان تر خواهد شد. حتی می تـوانید با برخی از دوستان نزدیک یا اقوام خود هم فکری نمایید تا آنها بتوانند دلایلی که فکر می کـنند باعث خوشبختی یک مرد با داشتن شما میگردد را بیان نمایند.


علت این تقاضای خـود را برای آنها بیان کنید، آنـها نـیـز احتمالا از کمک کردن به شما خوشحال خواهند شد. هرگـاه فـکـری مـنـفـی در شرف حمله به ذهنتان قرار گرفت، آنرا با فکری مثبت جایگزین نمایید.

۲)ایده بد بودن همه مردان را لگد کوب کنید.


 خبر خوب: نسل مردان خوب منقرض نشده است. آنها هنوز بطور وسیع یافت میشوند. نـکتـه ایـن اسـت کـه بـیـاموزیـد یـک مرد شایسته را هم تشخیص دهید و هم بخواهید. سحر یکی از دوستان من میگوید: “چنـدین سال جذب مردانی میشدم که ماموریتشان اذیـت کردن من بود.


از زد و بندهایشان معلوم بود. وقتی میگفتند با من تماس میگیرنـد هیچگاه این کار را انجام نمیدادند، مرتب دروغهای احمقانه به هم میـبافتـند، می گفتند که مرا دوست دارند بعد به سراغ زنان دیگر می رفتـنـد. حـتی یکی از آنهـا می خواست بهترین دوست من را از راه بدر کند.”


 سحر مرتب سرزنش میکـرد کـه رابطه هایش مملو از تقلب و فریبکاری بوده است: هیچ مردی نمی تـواند خـوب و با وفا باشد. تا اینکه او در مراسم عروسی دختر عمویش شرکت کرد. او گفت: “سـامان، داماد عسل، بهترین مرد دنیاست او حـتما عسل را خوشبخت و برای خوشحال کردن او زندگی خواهد کرد.


وقتی برق شیرین و دوست داشتنی چشمان سامان را دیدم، بــا خـودم عهد بستم که روزی با مردی آشنا شوم که همانند گنجینه به من نگاه کند.” سحر وقفه ای در روابط خـود ایـجاد نموده و درباره وسـواس فـکریش نـسبت به مردان بد کمی به تفکر پرداخت.


او میگوید: “پدرم آدمی خوشگذران و به عنـوان یـک شـوهر و یـک پدر سرد و بی مسؤلیت بود. وقتی ۱۰ سال داشتـم مـا را تـرک کـرد. بعد از آن گه گاهی که او را میدیدم، برای جلب توجه او چرخ و فلک مـیرفتم. وقتی برای داشتن دوست پسر بـه انـدازه کـافی بـزرگ شـدم، بصورت مجازی با افرادی ارتباط برقرار می کـردم کـه دارای اخلاقیات پدرم بودند.


زمانیکه به خودم آمدم و فهمیدم که چه کاری دارم انجـام میدهـم، بـا مردانی روبرو شدم که آنچنان هم زرق و برقی و غیر قابل اطمینان نبودند.” امروز سحر نامزد دارد — شخصی هم تیپ سامان. او میگوید: ” نمیتوانم باور کنم که آن هـمه وقـت را با مردانی تلف کردم که همانند یک شیء بی ارزش با من رفتار میـکـردند. امـا ارزش آن را داشت،


 چون فکر میـکنم در نهایت به من آموخت که قدر یک مرد خوب را بطور حقیقی بدانم.”


 ۳)بعد از من تکرار کنید: عشق مترادف با افسار به دست گرفتن نیست. وقتی سارا، یک گرافیست ۲۹ ساله در مجله خانواده، با نامـزد خـود آشـنـا شـد، گـویـی رویایی به حقیقت پیوست. در تصورات سارا او و نامزدش سعید میبایست همه کارها را با هم انجام میدادند.


 سعـیـد ایــده متفاوتی داشت. سارا میگفت: ” تصور میکردم وقتی به هم رسیدیم، سعید بازی بیلیارد دو بار در هفته و نیز بیرون رویهای بعد از کار خـود را با دوستانش کنار خواهد گذاشت. شغل ما وقت آزاد زیادی برایمان باقی نمی گـذاشت. نباید این وقت اندک را تلف دیگران میکردیم.”

 اینکه از شریک زندگی خود بـخواهید ۲۴ سـاعـت روز و ۷ روز هـفـتـه بـا شـما بـاشد واقع گرایانه و منـصـفـانـه نـیـسـت، بـا ایـن وجـود مـانـنـد سـارا بـسیـاری از زنان اگر مردشان نیازهایی داشته باشند (مثلا کارها و یا خلوت های مردانه) که نتوان بوسیله رابـطـه بـه آنها جامع عمل پوشاند، احساس دل شکستگی و ترک شدگی مینمایند.


 سستی و نیازمندی سارا منجر شد به اینکه سعید احساس کند گویی تحـت بازداشت خانگی قرار دارد. و فرقی ندارد که زندان چقدر با شکوه و مـجلل بـاشـد، زنـدانی بالاخره میخواهد خود را رهایی دهد. بین زوجین شکاف و جدایی ایجاد میشود.


شاداب ترین زن و شوهرها برای رشـد یـافتـن به یکدیگر اجازه نفس کشیدن می دهند. هرقدر جدایی زندگی آنها پویاتر باشد (در زمینه های مشاغل، سرگرمی ها، دوستان)، وقتی بهم میرسند مجبور خواهند بود مقدار بیشتری را با یکدیگر تسهیم کنند.

4)مرتکب عهدشکنی عاطفی نشوید.


این حیاتی است که شریک زندگیتان فردی باشد که شما در مورد او با نزاکت و مهربانی رفتار کنید. اگر تمامی جوکهای مورد عـلاقه و داستـانـهای “روزهــای بــد گذشته” خود را برای یکی از دوستان و یا همکاران مرد خود تعریف کنید، وقتی به خانه برمیگـردیـد بـرای شوهرتان چه چیزی باقی خواهد ماند؟ ممکن است عاقلانه به نـظـر نـرسـد،


 امـا وقـت و انرژی هر فردی دارای ارزش و اهمیت ویژه ای است و مـقـدار زیـاد آن در یـک رابـطه باعث تداوم می گردد — و اگـر شما وقت و انرژی خود را با فرد دیگری صرف کنید بطور بالقوه به رابطه خانوادگی خود لطعمه خواهید زد.

 بـدتر آن اسـت کـه تـوسـط بـرقـراری رابطه با یک دوست و یا همکار مرد، اعـتـماد و اطـمیـنـان شـوهرتان را از خود سلـب نـمـوده و بـدیـن ترتیب با بی وفایی او را آزار دهید.


آذر یـک سرآشپز ۳۴ سـالـه میـگوید: “بعد از گذشت ۶ سال از ازدواجمان شوهرم حمید و من شروع بـه فـاصـلـه گـرفـتـن نمودیم. مشکل جدی نداشتیم، اما دیـگر او نـفـر اولی نبود که وقتی اتفاقی خوب یا بد می افتاد برایش تعریف میکرم. این افتخار نصیب رضا، همسایه مان، شده بود.


” آذر هیچگـاه بـا رضـا رابطه جنسی نداشت اما آنها رابطه ای صمیمی را آغاز کرده بودند، مثلا آذر به سعید گفته بود که شوهرش موی مصنوعی بر سرش میگـذارد و سـعـید این موضوع را به عنوان جوک در خانه همسایه دیگرش در کنار باریکیو مـطـرح نـمـود.


 حمیدوقتی شنید بالای سر کباب و مشروب در خانه همسـایـه در مـورد مسـائـل خصوصی او مضحکه می شـود، شـوکـه شـد و احـسـاس کـرد بـه او خیانت شـده.


 او همسرش را به بی وفایی متهم نـمود و نـاگـهان بـزرگـتـرین دعوای ممکن بین زن و شوهر رخ داد. آن دو مسائل را حل و فصل کردند، اما به آذر به بهای گـزافـی یـادآوری شد که ازدواج باید رابطه شماره یک او در زندگیش قلمداد گردد.


 ۵)اگر فکر میکنید که همیشه حق با شماست، در اشتباه هستید.


 وقتی شیرین، یک دختر ۲۹ ساله از شیراز، با نامزد خود علی آشنا شد، خوشحال بــود که با او وجوه مشترک بسیاری دارد. هر دو وکیل بودند، به ورزش شنا، اسکی و شطرنج عشق می ورزیدند. همچنین هر دو سرسـختانه مـغـرور و پـرمـبـاهـات بـودنـد.


شـیـریــن میگوید: “همه چیز علی خوب و کامل بود بجز یک عیب بسیار بزرگ. همیشه فکر میکرد حـق بـا اوسـت و میخواست حرفش را به کرسی بنشاند — خواه این که کدام رستـوران همبرگر بهتری دارد و خـواه کـدامـیـک از مـا بـخاطر دعوای قبلی اول عذرخواهی کرده. آن چیزی که خیلی دیر متوجه شدم این بود که من هم بهمان بدی هستم.


 نمی توانستم قبول کنم که فراموش کرده ام پیغام مهم تلفنیش را بـه او بـدهـم و یـا خـواسـتـه منـتقل شدن او به تهران را باید جدی می گـرفــتم. من دوست داشتم در شیراز بمانم و این کل موضوع بود. او یا باید من را ترجیح میداد یا تهران را.” علی تهران را تـرجیح داد.


اگـر شـمـا و یـا شوهرتان هرگز نـتوانید اشتباه خود را بپذیرید، ممکن است به کامیابیهای کوچکی دست پیدا کنید، اما هـرگز رضـایـت واقعی را بدست نخواهید آورد. معذرت خواهی نشانه ضعف نیست بلکه عشق یعنی گـهــگاهـی مجبور شوید بگویید که متاسفید

ماجرای مردی که در طواف کعبه دستش به یک زن چسبید

 

 

امام صادق(ع) فرمود: زنى در کعبه طواف مى‌کرد و مردى هم پشت سر آن زن مى‌رفت  آن زن دست خود را بلند کرده بود که آن مرد دستش را به روى بازوى آن زن گذاشت؛ خداوند دست آن مرد را به بازوى آن زن چسبانید.

مردم جمع شدند حتى قطع رفت و آمد شد. کسى را به نزد امیر مکه فرستادند و جریان را گفتند. او علما را حاضر نمود و مردم هم جمع شده بودند که چه حکم و عملى نسبت به این خیانت و واقعه کنند، متحیر شدند! امیر مکه گفت: آیا از خانواده پیامبر(ص) کسى هست؟

گفتند: بلى حسین بن على(ع) اینجاست. شب امیر مکه حضرت را خواستند و حکم را از حضرتش پرسیدند.

حضرت اول رو به کعبه نمود و دستهایش را بلند کرد و مدتى مکث فرمود: و بعد دعا کردند. سپس آمدند دست آن مرد به قدرت امامت از بازوى آن زن جدا نمودند.

امیر مکه گفت : اى حسین علیه السلام آیا حدى نزنم ؟ گفت: نه.
صاحب کتاب گوید: این احسانى بود که حضرت نسبت به این ساربان کرد اما همین ساربان در عوض خوبى و احسان حضرت در تاریکى شب یازدهم به خاطر گرفتن بند شلوار امام دست حضرت را قطع کرد

پس از معاینه پزشکان، مشخص شد

پس از معاینه پزشکان، مشخص شد حدود 40 موی سیم مانند در بدن این زن روییده که که به نابودی بعضی از امعاء و احشای وی انجامیده است.
روزنامه اسپانیایی "ای.بی.سی" امروز با انتشار این خبر نوشت: بدن این زن اندونزیایی حالتی دارد که از بعضی نقاط آن موهایی کلفت با ارتفاع 10 تا 20 سانتی متر می روید که با درد زیاد همراه است.

به گزارش ارم نیوز، پس از معاینه پزشکان، مشخص شد حدود 40 موی سیم مانند در بدن این زن روییده که که به نابودی بعضی از امعاء و احشای وی انجامیده است.
 
این گزارش می‌افزاید: تیم پزشکی که روی این مورد کار می کنند نتوانستند با استفاده از لیزر این موها را از بین ببرند و در نهایت مجبور شدند با استفاده از امواج مغناطیسی موها را در یک منطقه جمع آوری کنند تا آسان تر بتوان آنها را خارج کرد.

این روزنامه همچنین می افزاید طی مدت اخیر، موارد عجیب دیگری مشاهده شده که از جمله آنها می توان به تولد کودکی با دو سر و زنی اشاره کرد که مجبور است هر 15 دقیقه یک بار غذا بخورد تا زنده بماند

یک دختر روس ادعا می‌کند

یک دختر روس ادعا می‌کند با اشعه‌ای که در چشمانش وجود دارد به راحتی می‌تواند اعضای داخلی بدن انسان‌ها را ببیند و گاهی بهتر از خود پژشکان بیماران را تشخیص دهد.

Persianv.com At site

هفته نامه سلامت نوشت:«ناتاشا» در سال 1987 به دنیا آمده و هم‌اکنون در مرکز بیماری‌های خاص بیمارستان مسکو مشغول کار است.

او در برابر نگاه‌های ده‌ها پزشک متخصص و دانشمند ماهر که برای مشاهد توانایی او به روسیه رفته بودند، گفت:‌«کنار مادرم در خانه نشسته بودم که ناگهان فهمیدم چشمانم جور دیگری می‌بیند. در کمال حیرت متوجه شدم می‌توانم اعضای داخلی بدن مادرم را ببینم. بعد هم بلافاصله به او گفتم که اعضای بدنش در چه حالتی هستند و چطور کار می‌کنند. از آن به بعد دیگر چشم‌های من به حالت عادی بدن‌ انسان‌ها را نمی‌بیند، چون می‌توانم برای چند ثانیه اندام‌های درونی بدن آنها را به صورت رنگی ببینم و حتی وضعیت آنها را تحلیل کنم. من خودم نام این نوع نگاهی که دارم، دید پزشکی گذاشته‌‌ام.» ناتاشا دمکینا در سال2003 به لندن دعوت شد و در پی آن به نیویورک و توکیو هم سفر کرد.

برای اثبات درستی گفته‌های ناتاشا، جمعی از پزشکان روسیه تصمیم گرفتند آزمایش‌هایی روی او انجام دهند. آنها از این دختر خواستند تا هرچه در معده یکی از پزشکان حاضر می‌بیند، روی کاغذ نقاشی کند. چیزهایی که ناتاشا در این آزمایش می‌کشید و ادعاهایی که می‌کرد، بسیار حیرت‌آور بود. او در نقاشی جای زخم معده دکتر را به‌خوبی نشان داده بود و در جواب پزشکی که اصرار داشت یکی از افراد حاضر به مبتلا به سرطان معده است، پاسخ داد که فقط چیزی شبیه یک کیست را در معده او مشاهده می‌کند. البته همیشه هم تشخیص‌های این دختر نوجوان درست از آب در نمی‌آید.

برادری به تعداد نیست

 

بنام خدا
 
برادری به تعداد نیست ، به وفاداری است
 
یوسف یازده برادر داشت وحسین ، تنها عباس (ع) را
 
با حسین از یا حسین یک نقطه کم دارد
 
ولی
 
یا حسین گفتن کجا و با حسین بودن کجا
 
ایام سوگواری تسلیت باد
 
التماس دعا 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

شما قضاوت کنید

معماری =کلاهبرداریhttp://www.redlink1.com/mydocs/group/125/02.jpg
2
http://www.redlink1.com/mydocs/group/125/03.jpg
3
http://www.redlink1.com/mydocs/group/125/04.jpg
4
http://www.redlink1.com/mydocs/group/125/05.jpg
5
http://www.redlink1.com/mydocs/group/125/06.jpg
6
http://www.redlink1.com/mydocs/group/125/07.jpg
7
http://www.redlink1.com/mydocs/group/125/08.jpg
8
http://www.redlink1.com/mydocs/group/125/09.jpg
9
http://www.redlink1.com/mydocs/group/125/10.jpg
10

 

و اما برنده ی سال:
.

.

.
.
.
.
.
.
.
.
 

 
http://www.redlink1.com/mydocs/group/125/11.jpg

پروردگارادر ظهورش تعجیل فرما

  بسم الله الرحمن الرحیم

 

 اللهم کن لولیک الحجته بن الحسن صلواتک علیه و علی ابائه فی هذه الساعه وفی کل ساعه 

 

ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فیها طویلا  

 

 

برحمتک یا ارحم الراحمین 

 

 

امین   

خودروهای جنگی و زرهی پیاده نظام (همش حرف از جنگ)

در طی قرن اخیر، خودروهای جنگی و زرهی پیاده نظام (نفربر زرهی)، از جمله وسایل نقلیه ای بودند که نیروها را به مراکز مناطق جنگی می بردند و به پیروزی آنها در جنگ کمک می کردند.

اما در بین همین وسایل نقلیه جنگی، بهترین هایی وجود دارد که در این مقاله به ده نمونه برتر آن می پردازیم.



1113- M- 113- M

پس از جنگ جهانی دوم، نیاز به یک نفربر زرهی خدمه برای نیروهای پیاده نظام احساس می شد که نتیجتا ثابت شد خودرویی تمام شنی که بتواند ترکیبی از سرعت و قابلیت حرکت در انواع زمین ها را ارائه دهد، خودرویی مناسب خواهد بود.

از این رو 113- M  در اوایل دهه 1960 وارد عرصه تولید گردید. این نفربر با قابلیت حمل 10 نفر نیرو، سرعت 40 مایل در ساعت و همچنین شعاع عمل 300 مایل، حقیقتا یک برنده محسوب می شد. از همان زمان 80 هزار دستگاه از این خودرو به تولید رسید، به طوری که حتی به حدود 50 کشور نیز صادر گردید.

113- M همچنین دارای قابلیت حمل به صورت محموله هوایی بود و خودروی آبی خاکی نیز محسوب می شد، کمااینکه در جنگ ویتنام خاورمیانه و عراق مورد استفاده های گسترده ای قرار گرفته است.

از ویژگی های دیگر این خودرو باید به این مطلب اشاره کرد که علاوه بر نقش آن که حمل خدمه بود، در نقش هایی همچون حامل خمپاره انداز، خودروی فرماندهی، ضد هوایی و شعله افکن نیز عمل می کرد. 113- M هنوز هم خودرویی قدرتمند به حساب می آید به طوری که به عنوان یکی از خودروهای زرهی بسیار پرکاربرد به تولید می رسد.



2M-2 Bradley- M-2 Bradley

نقایص نفربر زرهی به عنوان خودروهای جنگی، همچون زره نازک و قدرت شلیک محدود به ایجاد راهکارهایی جهت اصلاح خودروهای جنگی پیاده نظام در اواخر دهه 1960 منجر گردید.

در این طرح به جای ساخت خودرویی که بتواند فقط نیروهای پیاده نظام را تا میدان جنگ حمل کند، به طوری که آنها برای جنگیدن مجبور به پیاده شدن از خودرو باشند، طرحی به نام IFV ارائه شد که با آن نیروها در حالی که داخل خودرو هستند، می توانند با سلاح هایشان به جنگ دشمن بروند و با آن درگیر شوند و در عین حال به واسطه زره خودرو حفاظت شوند.

Bradley IFV که از طرح های شوروی و آلمان اقتباس شده بود، در سال 1981 وارد تولید شد. این خودرو که M-2 نیز نام دارد، به علت دارا بودن زره فاصله دار و لایه لایه در قسمت بالای بدنه آلومینیومی خود، نسبت به M-113 ، حفاظت بیشتری برای مسافران خود به عمل می آورد.

Bradley همچنین با دارا بودن توپ 25 میلیمتری از قدرت شلیک بالاتری برخوردار است و می تواند گلوله های اورانیوم تهی شده را شلیک کند. این سلاح بسیار قدرتمند توانسته بسیاری از خودروهای زرهی عراق را در طی عملیات "طوفان صحرا" نابود کند.



3MCV-80 Warrior- MCV-80 Warrior

نفربر زرهی انگلیسی MCV-80 همچون Bradley آمریکایی، بازتاب دهنده تغییری در فلسفه طراحی خودروهای زرهی نفربر می باشد و این در زمانی اتفاق افتاده که خودروی شوروی BMP-1  معرفی گردید.

 نفربر زرهی، هم اکنون از خودروهای جنگی پیاده نظامی محسوب می شوند که می توانند پشتیبانی آتش فراهم آورند و همچنین با خودروهای دشمن درگیر شوند.

Warrior در طی جنگ اخیر عراق، توانایی های خود را بارها به اثبات رساند، به خصوص در زمان هایی که در درگیری های شدید گرفتار می شد، راننده آن آنقدر قدرت عمل داشت که می توانست خودرو را از مسیرهای خطرناک بیرون آورد و زندگی نیروهای به شدت زخمی شده خود را نجات دهد و به همین دلیل به وی نشان پیروزی یعنی بزرگ ترین افتخار نظامی انگلستان اعطا شد.

Warrior ، نفربری جامع است که می تواند مخازن و تجهیزات را به مدت حتی 48 ساعت با شعاع عمل 410 مایل، سرعت 47 مایل بر ساعت و توپ 7.62 میلی متری با خود حمل کند.



4Stryker- Stryker

Stryker اولین خودروی زرهی جدید است که در سال 1980 به ارتش ایالات متحده معرفی گردید.

از این خودرو بسیار توانا می توان هم به صورت یک نفربر پیاده نظام و هم به صورت سیستم متحرک توپ با لوله 105 میلی متری استفاده کرد.

ماکسیمم سرعت خودرو 62 مایل است و قابلیت حمل 9 نفر نیرو و خدمه را داراست.

این خودرو که توانایی حرکت در همه نوع زمین را داراست، می توانند قابلیت حمل و نقل را با سرعت بسیار بالا فراهم کند.

همچنین قابلیت حمل هوایی به وسیله C-130 Hercule را دارد و می تواند بسیار سریع تر از تانک سنگین Abrams به مناطق جنگی برسد.

از Stryker در عراق و افغانستان استفاده های زیادی شده و بیش از 2400 دستگاه از آن به تولید رسیده است.



5Sd.Kfz.251- Sd.Kfz.251

زمانی که آلمان نازی، توسعه نظریه حمله رعدآسای خود را در دهه 1930 آغاز نمود. بسیار واضح بود که نیروهای پیاده نظام و توپخانه ای آن به نوع جدیدی از خودرو نیاز دارند. نتیجه امر به طراحی یکی از مهم ترین خودروهای جنگی آن زمان که نیمه شنی بود، انجامید.

عنوان این نفربر زرهی که Sd.Kfz.251 نام داشت، برای اولین بار در سال 1938 معرفی گردید.

این خودرو در طی جنگ لهستان، ارزش های خود را ثابت کرد و نشان داد که شریک ایده آلی برای خودروهای زرهی و بسیار سریع آلمانی می باشد.

از این جنگنده نیمه شنی در ابتدا به صورت حامل زرهی خدمه و یا خودروی یدک کش توپخانه استفاده می شد اما پس از مدتی نقش های دیگری همچون خودروی ضد تانک، ضد هوایی، آمبولانس، خودروی فرماندهی و حتی راکت انداز که با عنوان stuka پیاده نظام شناخته شده را پذیرفت.

توانایی برجسته این خودروهای نیمه شنی از سیستم منحصر به فرد و پیچیده track شنی (کشنده) آن ناشی می شود. با این وجود قدرت کم چرخ های جلوی آن سبب گردیده در مقایسه با خودروهای مشابه آمریکایی از قابلیت مانور پذیری کمتری برخوردار باشد.

از این نفربر در همه جنگ های مهم ارتش آلمان در طی سال های جنگ جهانی دوم استفاده شده است. تا ده سال پس از جنگ نیز به وسیله ارتش چک و اسلواکی مورد استفاده قرار گرفت.



6BMP-1- BMP-1

از زمانی که نفربر زرهی، قابلیت های خود را در جنگ جهانی دوم به اثبات رساند، خودروهای چرخدار و شنی در تمام ارتش های جهان به خدمت گرفته شدند.

ارتش سرخ شوروی، اولین ارتشی بود که به سمت این ایده یعنی نفربر زرهی گام برداشت، از همین رو نیروهای پیاده نظامش می توانستند به جای آنکه از خودرو پیاده شوند و بدون حفاظت از زره بجنگند، از داخل نفربر، با دشمن درگیر شوند.

اولین بار که غرب این خودروی جدید را در نمایشی باشکوه مشاهده کرد، در سال 1967 در Red Square بود.

Bronevaya Maschina Piekota یا همان BMP-1 به دریچه هایی جهت شلیک خدمه مجهز بود تا خدمه بتوانند از این طریق در حالیکه داخل خودرو هستند، به شلیک بپردازند. این جنگنده همچنین دارای توپ 73 میلی متری بود که بر روی برجک تانک نصب شده و قابلیت شلیک موشک های مجهز به باله HEAT را داشت. BMP جنگنده ای آبی خاکی بود که به واسطه شنی از آب عبور می کرد.

با وجود تمام مزیت هایی که برای BMP ذکر شد، باید گفت که این نفربر زرهی بسیار توانا از نقایصی هم برخوردار بود. زره آن نازک بود، همچنین low silhouette آن سبب گردیده، جا برای خدمه و مسافران بسیار محدود شود اما با این حال در بسیاری از ارتش های جهان مورد استفاده قرار گرفته است. BMP-2 مدل بعدی آن است که به تعداد بسیار زیادی به تولید رسید و در جنگ عراق و افغانستان نیز مورد استفاده قرار گرفت.



7Bren Gun- خودروی زرهی همگانی Bren Gun

این خودرو زرهی انگلیسی نسبت به همه خودروهای جنگی زرهی جنگ جهانی دوم، بیشترین کاربرد را داشته است. چرا که می توانست چهار تا چهارده نیرو را در خود جای دهد و در غالب چندین مدل از حمله حامل مسلسل، پرتاب شعله، سکوی خمپاره انداز و کشنده توپ مورد استفاده قرار می گرفت.

این خودرو همچنین با توپ ضد تانک 6 پوندی اش قابلیت حمل هوایی را نیز داشت.

از قابلیت های این خودرو باید به این مطلب نیز اشاره کرد که از میادین جنگ اروپا تا جنگ های خاور دور، در همه مبارزات جنگ جهانی دوم مورد استفاده قرار گرفته است.

بسیاری از این خودروهای زرهی به تسخیر آلمانی ها درآمد اما آنها خودرو را برای حمل توپ ضد تانک 37 میلی متری اصلاح کردند و اسم آن را Panzwrjaeger Bren نهادند.

در واقع، Bren تنها عاملی است که به وسیله سربازان تمام کشورها در جنگ های رخ داده در طول سال های 45-1939 استفاده شده است.

نکته آخر در مورد این خودروی بسیار توانای جنگ جهانی دوم این است که بیش از 200 هزار از آن به تولید رسید.



8M-3- خودروی نیمه شنی M-3

ارتش ایالات متحده در سال 1938 تولید خودروی نیمه شنی را آغاز کرد که از طراحی فرانسوی برخوردار بود. این طرح که M-3 نام داشت در سال 1941 وارد عرصه تولید شد.

M-3 جزء لازم و ضروری لشکرهای زرهی به حساب می آید، به طوری که هر گردان پیاده نظام، به طور متوسط 62 دستگاه از آن را در اختیار داشت.

با به اتمام رسیدن جنگ جهانی دوم، 40 هزار دستگاه خودروی نیمه شنی M-3 به تولید رسید که از شکل ها و مدل های مختلفی از جمله حامل خدمه، کشنده توپخانه و خودروی مخابراتی برخوردار بود.

این جنگنده از همدوره خود یعنی جنگنده آلمانی Sd.Kfz.251 از قابلیت مانورپذیری آسان تری برخوردار بود و آن هم به علت این بود که گیربکس آن در محور جلویی خودرو قرار داشت. البته این خودرو معایبی هم داشت، مثل اینکه قابلیت حرکت در هر نوع زمینی را نداشت و در ضمن نمی توانست در حمل نیرو موثر واقع شود.

M-3 در اکثر کشورها و در طی سال های جنگ جهانی دوم و البته سال های پس از آن مورد استفاده قرار گرفت. تولید آن در سال 1945 متوقف شد، با این حال به وسیله نیروی دفاع اسراییل در جنگ دهه 1980 نیز مورد استفاده قرار گرفت.



9LVT MK-4- LVT MK-4

LVT ها که با عنوان خودروهای زرهی آبی خاکی شناخته شده اند، از خودروهای بسیار لازم و در واقع ستون همه اسکله های دریایی در طی جنگ بلند و خونین اقیانوس آرام به حساب می آمدند.

این خودروها که در سال 1944 معرفی گردید، نوعی خودروی ابتکاری بود که به یک در عقب مجهز بود تا از این طریق توپ یا جیپ تخلیه گردد. این در همچنین زندگی هزاران تکاور دریایی را نجات داده است.

LVT MK-4 با هویتزر 75 میلی متری و قدرتمند خود می توانست برای حفاظت از 30 نیروی خود که از خودرو پیاده می شوند، شلیک آتش باری انجام دهد.

این LVT به جای استفاده از چرخ با شنی حرکت می کرد و همین عامل قابلیت حرکت آسان آن را در آب، شن و یا جنگل های گل آلود و حتی در جاده های صعب العبور و یا زمین های چمن فراهم می نمود. نیروهای انگلیسی نیز از این خودرو در رودخانه هایی همچون راین در طی جنگ اروپا استفاده کرده اند.



10Humvee- Humvee

این خودروی چرخدار و چند منظوره با قابلیت حرکت بالا یا همان Humvee برای اولین بار در سال 1980 ظاهر شد. شرکت سازنده آن یعنی AM General به علت ساخت حدود 60 هزار دستگاه افزایش یافته، به طوری که به بیش از 36 کشور نیز فروخته شده است.

مرکز ثقل پایین و شاسی محکم آن سبب گردیده Humvee به خودرویی بسیار قابل اعتماد در بیش از 12 ترکیب متفاوت تبدیل شود.

از خودرو زرهی گرفته تا عملیات های ویژه، از سکوی پرتاب موشک تا خودرویی با تفنگ بدون عقب نشینی، تمام این خصوصیات شگفت انگیز باعث شهرت فراوان آن گردیده است.

البته قابلیت حمل هشت نیرو و خدمه، سرعت بالای بیش از 65 مایل بر ساعت و همچنین مسلسل کالیبر 50 آن به این شهرت قوت می بخشد.

ارتش ایالت متحده از این خودرو قابل حرکت در انواع زمین ها در عملیات های واقع در سومالی، عراق و افغانستان استفاده های گسترده ای کرده است.

البته Humvee به خاطر آسیب پذیر بودنش مورد انتقاد برخی نیز قرار گرفته اما در کل باید گفت که سودمندی این خودرو به پیروزی هایی منجر گردیده است که آن موقعیت ها مستلزم استفاده از خودروهای زرهی و مجهز به سلاح های بسیار سنگین بوده است.

منبع: ماهنامه جنگ افزار

پاهای عجیب الخلقه این خانم را ببینید !!

sellers_228x289.jpg

"مندی سلارس" 32 ساله Proteus syndrome او باعث گردید تا به یک مریضی فوق العاده نادر مبتلا شود و آن اینکه پاهایش 70 کیلوگرم وزن داشته باشد . این مریضی نادر را هم هر دکتری توان تشخیص علت آن را ندارد . شاید به تعداد انگشتان یک دست در دنیا به آن مبتلا باشند .

Persianv.com At site

بیماری او فقط در پاهایش تاثیر گذاشته است . سایز بالا تنه او کوچک است ، اما پاهایش هنوز در حال رشد هستند. سایز کف پای او 35 اینچ می باشد .

"مندی" که فارغ التحصیل رشته روانشناسی می باشد ، می گوید که تلاش می کند که مانند بقیه عادی زندگی کند . او از هم صحبتی با دوستانش و مخصوصا رانندگی با ماشین ویژه خود ( که با دست کنترل می شود ) لذت می برد .
وضعیت "مندی" یعنی اینکه پاهایش همچنان رشد می کند و رشد می کند . او هنوز می تواند راه برود ولی می گوید نهایتا باید پاهایش قطع شود چونکه هیچ درمان و دارویی برای بیماری او وجود ندارد .


"مندی" می گوید که در حال برنامه ریزی برای زندگی بعد از قطع پاهایش می باشد .

سیمین دانشور

همسرم از حجاب من ناراضی است؟

زنی در دادگاه گفت: همسرم از حجاب من ناراضی است و دوست ندارد حجاب پوشیده‌ای داشته باشم و بر این اساس دنبال طلاق دادن من است.

زنی در دادگاه خانواده حضور یافت و درخواست طلاق خود را به قاضی دادگاه ارائه کرد. وی در توضیح دلیل این درخواست گفت: یک سال گذشته به عقد همسرم درآمدم و بعد از مدت کوتاهی با برگزاری مراسم عروسی به منزل مشترک رفتیم و متاسفانه از همان ابتدا سر مسائل مذهبی دچار مشکل شدیم.

زن جوان ادامه داد: من و همسرم هر دو در خانواده مذهبی بزرگ شدیم و زمانی که همسرم به خواستگاری من آمد از این موضوع اطلاع داشت که حجاب من چگونه است و من تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم آن را تغییر دهم.

وی با بیان اینکه همسرم از ابتدا حجاب من را پذیرفته بود، اظهار کرد: بعد از گذشت مدت کوتاهی از شروع زندگی مشترک‌مان، مرتب از من ایراد می‌گرفت که چرا حجاب من این‌قدر پوشیده است در حالی که حجاب خانواده خودش نیز همانند حجاب من است.

زن جوان که ۲۵ سال سن داشت، عنوان کرد: همسرم از من می‌خواست تا حجابم را مطابق میل او تغییر دهم و در مهمانی‌هایی که من هرگز نمی‌توانم در آن حضور داشته باشم شرکت کنم. اوایل فکر کردم شاید بعد از گذشت مدت کوتاهی از حرف‌های خود پشیمان شود اما اصرار او هر روز پررنگ‌تر می‌شد.

شوهر این زن جوان نیر گفت: این درست است که من جزء خانواده مذهبی و معتقدی هستم اما افکار و عقاید شبیه آنها نیست و همسرم در واقع انتخاب پدر و مادرم است نه انتخاب خودم. زیرا من دوست ندارم همسرم حجاب داشته باشد.

وی در پاسخ به پرسش قاضی مبنی بر اینکه اگر افکارت این‌گونه است چرا این دختر را به عقد خود درآوردی؟، گفت: همسرم از لحاظ ظاهری بسیار زیباست و زمانی که او را دیدم به او علاقمند شدم و فکر کردم می‌توانم او را از افکارش دور کنم و پوشش او را به آنچه که خود می‌خواهم تغییر دهم.

مرد ۲۹ ساله مدعی شد: همسرم از نظر ظاهری بسیار زیبا است و به نظر من باید تا زمانی که زنده است از این زیبایی استفاده کند در حالی که او خود را در پوششی پنهان کرده است که نمی‌تواند از آن لذت ببرد.

پدر مرد که در دادگاه حضور داشت نیز گفت: پسرم لیاقت چنین دختری را ندارد، زیرا همه آرزوی داشتن چنین همسری را دارند اما پسر من آن‌قدر بی‌غیرت است که نمی‌داند از همسرش که ناموس او است چه چیزی را می‌خواهد.

وی ادامه داد: پسر من باید برای همیشه فراموش کند که پدر و مادری دارد.

قاضی دادگاه بعد از شنیدن اظهارات طرفین با صادر کردن حکم طلاق به زندگی یک‌ساله این زوج پایان داد.

همیشه مادر رابه......؟

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
 
بیایید قدردان باشیم ...

اینم از مهر وعکاساش

عزاداری شب تاسوعای حسینی در کربلای معلی



















 

راز حرم علمدار کربلا

یاابوالفضل علیه السلام  

ادرکنی ادرکنی ادرکنی 

این آب چند ویژگی دارد. اول اینکه اگرچه راکد است، هرگز رنگ و طعم آن از دست نرفته و گندیده نشده است. از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و نه کم و نه زیاد می‌شود.
شیخ عباس 74 ساله، که 36 سال خادم حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) بوده، در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا توضیحاتی داده است.

به گزارش مهر، وی گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لوله‌کشی نبود این آب مرتب می‌جوشید و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می‌شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت مردم می‌آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می‌کردند که آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود.
 

 
اما یک فرد از خدا بی‌خبر آمد به بهانه اینکه تَرَکی در دیوار حرم اباالفضل پیدا شده گفت، می‌خواهم آزمایش کنم این آب از کجا می‌آید و بعد آن دو چشمه را کور کرد و هر چه تلاش کردند، آن دو چشمه احیا نشد.

اما بعد از دو ماه آب دوباره بالا آمد و به سرداب رسید و آن آب چشم‌های کور شده را شفا می‌داد.

از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و نه کم و نه زیاد می‌شود.

وی ادامه داد: شما به خوبی می‌دانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده می‌شود، اما این آب با وجود اینکه در ورودی آن بسته شده مانند گلاب می‌ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت اباالفضل حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.
 

 
وی افزود: هم اکنون در بخش درب صاحب‌الزمان مرقد مطهر اباالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌اید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند. (پایگاه اطلاع رسانی سازمان حج و زیارت)
 

 
این آب چند ویژگی دارد. اول اینکه اگرچه راکد است، هرگز رنگ و طعم آن از دست نرفته و گندیده نشده است.

و...عاشورا ...

اى که خم شد ز غمِ مرگِ برادر کمرت                  داغِ دامادِ رشیدت زده بر دل شررت

کشته گشتند جوانان عزیزت به برت                اى شهیدى که لبِ تشنه بریدند سرت

   لاله سان سوخت ز داغِ علی اکبر جگرت

تا کشیدى ز غم و درد به سر ، ساغر را            خوشدل از خویش نمودى به جهان داور را

گو تو اى بادِ صبا ، آن شهِ بی یاور را                  تشنه لب هیچ مسلمان نکُشد کافر را

                           تو چه کردى که لبِ تشنه بریدند سرت ؟

در شبِ قتلِ تو هر کس که ز تو عهد گسیخت           صرصرآسا ز برت جانب دوزخ بگریخت

خاکِ خذلان به سرِ خویش به زارى مى بیخت         بر لبِ خشکِ تو آبی پسرِ سعد نریخت

            با وجودى  که بود ساقیِ کوثر پدرت

ای به خورشیدِ رخت خلقِ جهان چون حربا          وى گلِ باغِ نبى ، خامسِ بر آلِ عبا

مادرت فاطمه کو تا نگرد بر غربا ؟                        خبرِ قتلِ حسین را ببر اى بادِ صبا

   به سرِ تربت زهرا ، اگر افتد گذرت

عرضه کن: صرصرِ کین سوخت ز تو یک گلزار            گشت در کرببلا نوگلِ گلزارِ تو خوار

روزِ زینب بنگر ، گشته ز غم چون شبِ تار           بگو اى بانویِ جنت ، سرى از غرفه بر آر

          غرقه در لجه یِ خون بین رخِ شمس و قمرت

به صفِ کرببلا کن نظر از رویِ صواب                  بر لبِ آب نگر تشنه ، همه پیر و شباب

دلِ «ناهیدى» ازین غصه و غم گشته کباب        بنمائى همه از چشمه یِ کوثر سیراب

        دخترانت همه بی معجر و بی سر پسرت

قرآن وعاشورا

سوره ی مبارکه مریم : آیه 1

کهیعص(1)

 

کهیعص (1)

 

از سعد بن عبدالله روایت شده است که حضرت قائم علیه السلام درباره تأویل « کهیعص » پرسیدم.
حضرت فرمود: این حروف از خبرهای غیبی است که خداوند بنده اش زکریا را بر آن آگاه ساخت. آن گاه داستان آن را برای محمد صلی الله و علیه و آله و سلم بیان کرده است، و داستان آن از این قرار است که زکریا از پروردگارش درخواست نمود که وی را بر نامهای پنج تن « پیامبر و اهل بیتش » آگاه سازد پس جبرئیل بر او فرود آمد و نام پنج تن را بر وی تعلیم داد.
زکریا هرگاه یاد و ذکری از محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام می کرد، ناراحتی و اندوهش برطرف می شد و هرگاه متذکر نام حسین علیه السلام می شد اشک چشمانش را می گرفت و نفسش به شماره می افتاد.
روزی گفت: خدایا، چرا هرگاه چهار تن از آنها را یاد می کنم به وسیله نامهایشان از اندوه تسلای خاطر می یابم و هرگاه حسین را یاد می کنم اشک در چشمانم حلقه می زند و آه از دلم بلند می شود؟
خدای تبارک و تعالی وی را از داستان کربلا آگاه ساخت و فرمود: « کهیعص » پس: « کاف » نشان کربلاست و « ها » نشان هلاکت عترت پاک او و « یا » نشان یزید، کسی که در حق حسین ظلم کرد و « عین » نشان عطش است و « صاد » نشان صبر حسین علیه السلام است.


چون زکریا علیه السلام قصه کربلا را شنید، سه روز از مسجد خارج نشد و با مردم نیز ملاقات نکرد و در این مدت در گریه و سوگواری بسر برد و این چنین مرثیه می خواند: خدایا، آیا بهترین خلقت را به فرزندش سوگوار می سازی.
خدای من، آیا این مصیبت بزرگ را بر آستان او فرود می آوری؟ خدای من، آیا بر قامت علی و فاطمه لباس مصیبت می پوشانی؟ آیا اندازه این مصیبت را بر درگاه آنان وارد می سازی؟
پس از آن می گفت: خدایا، به من فرزندی عطا کن که در پیری مایه چشم روشنی من باشد. و چون این فرزند را به من عطا کردی مرا دیوانه محبتش بگردان، آن گاه مرا در مصیبتش سوگوار کن همان گونه که محمد، حبیب خودت را به فرزندش سوگوار کردی. پس خداوند یحیی را به او عنایت کرد و او را در غم مصیبت « یحیی » سوگوار ساخت. و مدت حمل یحیی 6 ماه بود، همانند حسین علیه السلام.

 

منابع

 بحارالانوار، ج 44، ص 223، حدیث 1 - احتجاح، ص 239.

این وصیت حسین‌بی‌علی است

« بسم الله الرحمن الرحیم ...؛ این وصیت حسین‌بی‌علی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی می‌دهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق ( اسلام ) را از سوی خدا ( برای جهانیان ) آورده است و شهادت می‌دهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسان‌ها را در چنین روزی زنده خواهد نمود. »

امام در وصیت نامه‌اش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود: 

  

« من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته‌ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدّم، رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم، علی‌بن‌ابیطالب (ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد ( و از من پیروی کند ) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند ( و از من پیروی نکند ) من با صبر و استقامت ( راه خود را ) را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی‌امیه حکم کند که او بهترین حاکم است.

و برادر ! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست. بر او توکل می‌کنم و برگشتم به سوی اوست. »

منبع: بحارالانوار، 44/329

شام عاشورا

دردهای زینب (س) - شام عاشورا

در شب عاشورا، تنها در خیمه نشسته و شمشیرش را اصلاح و بر خود مرثیه می‌خواند و به زمانه خطاب می‌نماید و اشعاری می‌سراید که مضمونش این است: «ای زمانه! اف بر تو باد! چه قدر مردمان صالح و متقی و دوستان باوفا را به کشتن دادی، و به دل از ایشان قناعت ننمودی! عاقبت امور به سوی خداوند خواهد بود، و هرچه صاحب نفسی به راه من خواهد رفت؛ یعنی راه موت»


حضرت سجاد می‌فرماید: «پدرم، این اشعار را چند مرتبه تکرار کرد و وقتی مقصودش را دانستم، گریه گلویم را گرفت، ولی خود را نگه داشتم، و دانستم که بلانازل خواهد شد. اما عمه‌ام زینب چون این ابیات را شنید، طاقت نیاورد و بی‌اختیار برجست، و سر و پا برهنه نزد برادر آمد، و صدا زد: «ای کاش مرده بودم برادر! امروز پدر و مادر مردند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان!»
حضرت نظری به او نمود و فرمود: «ای خواهر! تحمل تو را شیطان نبرد.» و اشک از چشمش سرازیر شد. زینب از شدت غصّه، بیهوش گردید. حضرت برخاست و آب به صورت خواهرش ریخت و او را به هوش آورد و فرمود: «ای خواهر! از خدا بترس و صبر را پیشه گیر. بدان که تمام اهل زمین خواهند مرد واهل آسمان ها باقی نخواهند ماند، به جز خدا ، که تمام موجودات را به قدرت خود خلق نموده است. پدر و مادرم و برادرم، بهترین اهل زمین بودند، بلکه پیغمبر خدا (ص) از دنیا رفت و هر مسلمی را به او تأسی است. ای خواهر! تو را به خدا قسم می‌دهم که جامة خود را پاره منمایی و صورت مخراشی و واویلا مگویی.» پس او را آورد و به نزد خود نشانید.

شام عشق

عقیلة بنی هاشم می‌فرماید: «در شب عاشورا، دیدم برادرم از خیمه بیرون آمده وخارهای بیابان را با غلاف شمشیر از جای می‌کند. جلو رفتم و سؤال کردم: چرا چنین می‌کنی؟ فرمود: می‌دانم فردا اطفال من باید روی این خارها با پای برهنه، راه بروند.» 

 حسین وعاشورا

 

 

 

 

 

یا حسین(ع) تو از کربلا آغاز نشدی و عاشورا روز ولادت تو نبود. تو در کربلا خاتمه نیافتی و عاشورا روز پایان زندگیت نبود. تو نه مثل همه‌ای و کربلایت نه مثل همه‌ی زمین‌ها و عاشورایت نه مثل همه‌ی روزها که «لا یوم کیومک یا اباعبدالله».خدا خواست تا تو صدای او باشی و حنجره‌ات حنجره‌ای که او در آن همیشه جاری است. خدا خواست تا خود را در یک جلوه به انسان نشان دهد و تو را نشان داد و کربلایت را و عاشورایت را.خدا خواست تا تو از آدم تا خاتم و از علی(ع) تا مهدی(عج) تا آخرالزمان و تا قیامت حضور داشته ‌باشی و مگر نه این‌که ذکر نامت فرشتگان را هنگام خلقت محزون کرد و اشک آدم را درآورد و نوح راا ندوهگین نمود و کشتی نجاتش شد و دست بر سرِ همه‌ی انبیاء کشید تا واسطه‌‌ای برای تقرب به محبوب باشد. مگر پیامبر پیش از تولد تو را نستود و هنگام ولادت جان به قربانت نکرد و سوگوار و مرثیه‌خوان تو نشد؟ چه زیباست حکایت تو و پیامبر آن‌گاه که می‌آمد و تو را در آغوش می‌گرفت و بوسه بارانت می کرد و می‌گریست، پیشانی‌ات را می‌بوسید و گریه می‌کرد، لب و دهانت را می‌بوسید و گریه می‌گرد، گودی گردنت را می‌بوسید و گریه می‌کرد و پیراهنت را می‌گشود و روی دلت را می‌بوسید و گریه می‌کرد و می‌فرمود: جای شمشیرها را می‌بوسم.
یا حسین(ع) تو در کربلا پایان نیافتی، کربلا آغاز انتشار تو بود.کبوتران، بال از خون تو رنگین کردند و هم قسم شدند تا پیام تو را به چهار سوی جهان برسانند. از این است که تو پس از قرن‌ها هنوز زنده‌ای و هر روز بر عاشقان و شیفتگانت افزوده‌تر می‌شود.وهنوز و همیشه قلب‌های صاف و زلال در تسخیر نام زیبا و سحرآمیز تواند و چشم‌های پاک و مصفا اشک‌ریز مصیبت‌هایت.
یا حسین(ع)،تو در کربلا تمام نشدی، خدا نخواست که تمام شوی و خدا آن‌چه را بخواهد خواهد شد.تو و کربلایت زیباترین و چشم‌نوازترین تابلوی تاریخ هستید و چه زیبا خواهرت زینب، راوی این تابلوی خدایی شد و فرمود: «مارأیت الّا جمیلا» من در کربلا جز زیبایی ندیدم. درست مثل تو که درهنگامه‌ی پرپرشدن اصغر برروی دستانت خون گلویش رابه آسمان پرتاب کردی وسرودی: هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ چقدرآسان است آنجه برمن می گذردوقتی پیش چشم خداست. خدایا قطره ای ازاین نگاه زیبا وزیبانگررا به ماببخش تا دربرابرمشکلات ومصیبت ها برای کسب رضایت توصبور باشیم وشکرگذار
.آمین

عاشورای حسینی بر همگان تسلیت

کلٌ یومٍ عاشورا و کلٌ ارضٍ کربلا

 

حـاجــیان جمـعنـد دور هـــم، همه          پـس کجا رفته حسیـــن فاطمه

حـاجــیان رفتنـــد یک ســــر در منا          پـس چـــــرا او رفته سوی کربلا

او به جای موی سر، سر می دهد          قاسم و عباس و اکبـر می دهد

سعی حج او صفـــــا با خنجر است         مروه اش قبر علی اصغـر اسـت

تاسوعای حسینی تسلیت باد

یا ابوالفضل علیه السلام  

ادرکنی ادرکنی ادرکنی  

 

 

باز هم بارش باران غزل های دلم

باز هم دلشدگان وای دلم وای دلم

دل به دریا زدنش را به تما شا بشوید

آنکه طوفان زده بر ساحل دریای دلم

مشک بر دوش ره علقمه در پیش گرفت

وه چه زیبا شده بود حضرت سقای دلم

ناگهان ناله ای مجروح برامد که اخا

بنگر مادرت اینجاست ، زهرای دلم

و سراسیمه به دنبال صدا رفت حسین

رفت و برگشت ولی خم شده آقای دلم

خبری آمده از او خبری نیست دگر

و کسی داد زد ای وای عمو  وای دلم

با همین گریه نوشته میان روضه

علقمه آمده ام لیک با پای دلم

تاسوعای ابوالفضل (ع)بر شیعیان تسلیت باد

 

تاسوعای حسینی بر شیعیان تسلیت باد  

 

 

 

 روز نهم ماه محرم که معروف به تاسوعا است، آخرین روزی بود که امام حسین (ع) و یارانش شبانگاه آن را درک کرده بودند و این روز به شب عاشورا پیوند خورد. بدین جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بیت علیهم السلام از اهمیت بالایی برخوردار است . مسلمانان تاریخ ساز ایران اسلامی همچون بسیاری از مسلمانان سراسر گیتی، این روز را منتسب به حضرت ابوالفضل العباس (ع) می دانند و آنرا همچون روز عاشورا گرامی داشته و به سوگواری می پردازند.
تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار و ادب و دلاوری و وفا حضرت ابوالفضل العباس (ع) است . آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، امّا جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل بیت و کودکان ، تشنه کام باشند. لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند.
خود از آب ننوشید و فرات را تشنه لبهای خویش نهاد و برگشت و دستِ عطش فرات، دیگر هرگز به دامن وفای عباس نرسید. این ایثار را کجا می توان یافت و این همه فداکاری مگر در واژه می گنجد و با کلام قابل بیان است؟

در زمان شاه صفوى سفیرى (که در علوم ریاضیه و نجوم مهارتى تمام داشت و گه گاهى هم از ضمایر و اسرار و اخبار غیبیه مى گفت ) از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ایران آمد در آن زمان پایتخت ایران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا که تحقیقى درباره ملت و اسلام کند و دلیلى براى آن پیدا نماید.

سلطان وقتى او را دید و از خیالاتش آگاهى پیدا کرد تمام علماى شهر اصفهان را براى ساکت کردن و محکوم کردن آن شخص خارجى دعوت نمود، که از جمله آنها مرحوم آخوند ملامحسن فیض کاشانى ( رضوان الله تعالى علیه ) که معروف به فیض کاشى بود حضور پیدا کرد.

حضرت آخوند کاشى رو به آن سفیر فرنگى نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است که از براى سفارت مردان بزرگ و حکیم و دانا و فهمیده و با سواد را اختیار مى کنند.

چطور شده که پادشاه فرنگ آدمى مثل تو را انتخاب کرده ؟!

سفیر فرنگى خیلى ناراحت شده و بر آشفت و گفت : من خودم داراى علوم و سرآمد تمام علم ها مى باشم آن وقت تو به من مى گویى ، من حکیم و دانا نیستم ؟!

مرحوم فیض کاشى فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهمیده و تحصیل کرده مى دانى بگو ببینم در دست من چیست ؟

سفیر مسیحى به فکر فرو رفت و پس از چند دقیقه اى رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبینش پیدا شد .

مرحوم کاشى لبخندى زد و فرمود: این بود کمالات تو که از این امر جزئى عاجز شدى ؟ تو که مى گفتى از نهان و اسرار انسانها خبر مى دهم چه شد؟

سفیر گفت : قسم به مسیح بن مریم که من متوجّه شده ام که در دست تو چیست و آن تربت از تربتهاى بهشت است ، لیکن در حیرتم که تربت بهشت را از کجا به دست آورده اى ؟!

مرحوم آخوند فیض کاشى فرمود: شاید در محاسباتت اشتباه کرده اى ! و قواعدى را که در استکشافات این امور به کار برده اى ناقص بوده است ، سفیر مسیحى گفت : خیر این طور نیست ، لکن تو بگو تربت بهشت را از کجا آورده اى ؟

مرحوم فیض فرمودند: آیا اگر بگویم اقرار به حقّانیّت اسلام میکنى ؟! آنچه در دست من هست تربت پاک آقا سیّد الشّهداء علیه السلام مى باشد.

سپس دست خود را باز کرد و تسبیحى را که از تربت کربلا بود، به سفیر نشان داد و گفت : پیغمبر اسلام (ص ) فرمودند، کربلا قطعه اى از بهشت است . تصدیق سخن توست ! تو خود اقرار کردى و گفتى ، قواعد و علوم این حدیث من خطاء نمى کند و حدیث پیغمبر(ص ) را هم در صدق گفتارش ‍ اعتراف کردى ، و پسر پیغمبر ما در این تربت که قطعه اى از بهشت است ، مدفون است اگر غیر این بود در بهشت و تربت آن مدفون نمى شد، سفیر چون قاطعیّت برهان و دلیل را مشاهده کرد مسلمان شد.

منبع : دار السلام - امالى 

سزای بى احترامى به تربت کربلا

 موسى ابن عبدالعزیز نقل نمود: در بغداد یوحنّاى نصرانى مرا دید و گفت ، تو را به حقّ دین و پیغمبرت قسم میدهم که این شخص که در کربلا است و مردم او را زیارت مى کنند کیست ؟

گفتم : پسر على بن ابى طالب علیه السلام است و دختر زاده رسول آخر الزمان محمّد(ص ) مى باشد و اسمش حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام است چطور شد که این سوال را از من میکنى ؟

گفت قضیّه عجیبى دارم ، گفتم بگو! گفت : خادم هارون الرّشید نصف شبى بود آمد درب خانه و مرا با عجله برد، تا به خانه موسى بن عیسى هاشمى گفت امر خلیفه است که این مرد را که قوم و خویش من است علاج کنى ، وقتى که نشستم و معاینه کردم ، دیدم بى خود است و فایده اى ندارد، پرسیدم چه مرضى دارد؟ و چطور شد که این طور گردید؟

دیدم طشتى آماده کردند و هر چه درون شکمش بود در طشت خالى گردیده ، گفتم : چه واقع شده است ، گفتند: ساعتى پیش از این نشسته بود و با خانواده خود صحبت مى کرد و الان به این حال افتاد سبب را پرسیدم ! گفتند: شخصى قبل از این در مجلس بود که از بنى هاشم بود و صحبت از حسین بن على علیه السلام و خاک قبر او و کربلا در میان آمد.

موسى بن عیسى گفت : شیعیان در باب حسین بن على علیه السلام تا حدّى غلوّ دارند که خاک کربلا از قبر سیّد الشّهداء را براى مداوا استفاده مى کنند .

آن شخص گفت این بر من واقع شده امّا با تربت امام حسین علیه السلام آن درد بکلّى از من زایل شد و حق تعالى مرا بوسیله آن تربت نفع کلّى بخشید.

موسى بن عیسى گفت : از آن تربت نزد تو چیزى هست ؟ گفت بلى ! گفت بیاور، آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندکى از آن تربت را آورد و به موسى بن عیسى داد، موسى هم آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به آن شخص ، تربت را در میان دبر خود گذاشت و لحظه اى بر نیامد که فریاد، و فغانش بر آمد، ( النّار النّار الطشت الطشت ) و تا طشت را آوردند از اندرون او اینها که مى بینى بیرون آمد.

فرستاده هارون گفت : هیچ علاجى در آن مى بینى ؟

من چوبى را بر داشتم و دل و جگر او را نشان دادم ، و گفتم : مگر عیساى پیغمبر که مرده ها را زنده مى کرد این مرض را علاج کند. از خانه بیرون آمدم و آن بد بخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم چون سحر گردید صداى نوحه و شیون و زارى از آن خانه بلند گردید.

یوحنّا به این سبب مسلمان گردید. و اسلام را بر خود قبول کرد، و مکرر زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام میرفت ، و طلب آمرزش گناهان خود را در آن بقعه شریف مینمود.

این سزاى کسى است که تربت امام حسین علیه السلام و خاک کربلا را مسخره نماید

آثار و برکات مرقد شریف و حرم مطهر سیدالشهدا (ع)

 

1-      مرقد حسینى ، نیروبخش است
با ذکر اجمالى تحولاتى که در عمارت مرقد مطهر امام حسین (ع) صورت گرفته است به خوبى معلوم مى‏گردد که زیارت قبر آن حضرت در مبارزه با حکومت بنى عباس تأثیر مهمى داشته است ، و به همین دلیل بود که عباسیان قبر آن امام را دشمن خود مى‏دانستند و به ویرانى آن دست مى‏زدند ، زیرا این قبر شریف به مرکز تجمع مخالفان و مبارزان تبدیل شده بود.
مشاهده مزار و مرقد شهیدان کربلا و به نظر در آوردن آن مصائب جانگذار ، حالت بیننده را دگرگون ساخته و استقامت حال او را به هم زده و وارونه مى سازد، که چگونه عده‏اى قلیل در مقابل جمعى کثیر و سپاهى مجهز و مهیا تن به مرگ داده و روى عقیده و ایمان خود ثبات قدم داشته و تا آخرین قطره خون خود مبارزه و جانفشانى نمودند.


2- محل نزول فرشتگان الهى
امام صادق (ع) فرمود: «ما بین قبر حسین (ع) تا آسمان، محل رفت و آمد فرشتگان الهى است ». (1)
  و نیز فرمود: «قبر حسین بن على (ع) بیست ذراع در بیست ذراع است . آن باغى از باغهاى بهشت ، و محل عروج فرشتگان به آسمان مى‏باشد هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلى نیست جز آنکه از خدا مى‏خواهد که او را زیارت کند پس گروهى فرود مى‏آیند و گروهى بالا مى‏روند» (2).


3- نماز قبول مى‏شود
اگر انسان زائر ، حق امام را شناخته و با معرفت و ولایت او در کنار قبر مطهرش نماز گذارد ، مورد قبول حق تعالى قرار مى‏گیرد . چنانکه امام صادق (ع) در شأن و مقام کسى که به مرقد و بارگاه شریف حضرت مشرف شده و نماز بخواند ، فرمود: «خداوند متعال اجر نمازش را قبولى آن قرار مى‏دهد» (3)
4- تمام خواندن نماز
حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: «نماز در چهار مکان تمام خوانده مى‏شود (یعنى اگر چه از حد مسافت شرعى هم بیشتر باشد اما شکسته نمى‏شود) : 1- مسجد الحرام (مکه) ، 2- مسجد الرسول (مدینه)، 3- مسجد کوفه، 4- حرم امام حسین (ع) » (4)
و نیز روایت شده که «ابن شبل» از امام صادق (ع) پرسید: آیا قبر امام حسین (ع) را زیارت کنم ؟ فرمود: پاک و خوب زیارت کن و نمازت را در حرمش تمام بخوان . پرسید نمازم را تمام بخوانم؟ فرمود: تمام. عرض کرد : بعضى از اصحاب و شیعیان شکسته مى‏خوانند؟ فرمود: اینان دو چندان عمل مى‏کنند » (5)
لذا چنانکه در رساله‏هاى عملیه نیز آمده است ، در حرم امام حسین (ع) مى‏توان نماز را، هم شکسته خواند و هم به برکت آن حضرت تمام بجا آورد.

5- اجابت دعا و برآورده شدن حاجت
خداوند سبحان در ازاى ایثار و فداکارى سیدالشهدا (ع) و تحمل هرگونه سختى چون تشنگى و غم و اندوه فراوان براى حفظ اسلام، در مرقد شریفش برکاتى را قرار داده که از جمله آنها اجابت دعا و برآورده شدن حاجات است . چنانکه امام صادق (ع) فرمود: «هر کس دو رکعت کنار قبر حسین (ع) نماز بخواند ، از خداوند چیزى رإ؛88ّّ مسئلت نکند جز اینکه به او عطا شود» . (6)
و نیز فرمود: «خداوند در عوض قتل امام حسین (ع) امامت را در ذریه آن حضرت ، شفا را در تربتش ، اجابت دعا را در کنار مرقدش قرار داده ، و ایام زیارت کنندگان او از عمرشان حساب نمى‏شود» . (7)

یک ماجرای واقعی درباره شخصی که به خدا نامه نوشت و خدا جوابش را د

یک ماجرای واقعی درباره شخصی که به خدا نامه نوشت و خدا جوابش را داد!!+متن نامه

آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.

الف:این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
مضمون این نامه :
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود!

وقایع تا روز تاسوعا و ورود شمر ملعون

چون روز نهم محرم الحرام رسید شمر ملعون با نامه ابن زیاد لعین در امر قتل امام علیه السلام به کربلا وارد شد و آن نامه را به ابن سعد نمود، چون آن پلید از مضمون نامه آگه گردید خطاب کرد به شمر و گفت مالک وَیْلَکَ خداوند ترا از آبادانیها دور افکند و زشت کند چیزی را که تو آورده‌ای، سوگند با خدای چنان گمان می‌کنم که تو بازداشتی ابن زیاد را از آنچه من بدو نوشتم و فاسد کردی امری را که اصلاح آن را امید می‌داشتم والله حسین آنکس نیست که تسلیم شود و دست بیعت به یزید دهد چه جان پدرش علی مرتضی در پهلوهای او جا دارد، شمر گفت اکنون با امر امیر چه خواهی کرد؟ یا فرمان او بپذیر و با دشمن او طریق مبارزت گیر و اگرنه دست از عمل بازدار و امر لشکر را با من گذار، عمر سعد گفت لا وَلا کَرامَهَ لَکَ من اینکار را انجام خواهم داد تو همچنان سرهنگ پیادگان باش و من امیر لشکرم، این بگفت و در تهیه قتال با جناب سیدالشهداء علیه السلام شد.

وقایع تا روز تاسوعا و ورود شمر ملعون

شمر چون دید که ابن سعد مهیای قتال است به نزدیک لشکر امام علیه السلام آمد و بانگ زد که کجایند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس چه آنکه مادر این چهار برادر ام البنین از قبیله بنی کلاب بود که شمر ملعون نیز از این قبیله بوده جناب امام حسین علیه السلام بانگ او را شنید برادران خود را امر فرمود که جواب او را دهید اگرچه فاسق است لکن با شما قرابت و خویشی دارد، پس آن سعادتمندان با آن شقی گفتد چه بود کارت؟ گفت ای فرزندان خواهر من شماها در امانید با برادر خود حسین رزم ندهید از دور برادر خود کناره گیرید و سر در طاعت امیرالمؤمنین یزید (ملعون) درآورید

جناب عباس بن علی علیه السلام بانگ بر او زد که بریده باد دستهای تو و لعنت باد بر امانی که تو از برای ما آوردی، ای دشمن خدا امر می‌کنی ما را که دست از برادر و مولای خود حسین بن فاطمه علیه السلام برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ملاعینان درآوریم آیا ما را امان می‌دهی و از برای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله امان نیست؟ شمر از شنیدن این کلمات خشمناک شد و به لشکرگاه خویش بازگشت.

پس ابن سعد لشکر خویش را بانگ زد که یا خلیل الله ارکبی و بالجّنه ابشری ای لشکرهای خدا سوار شوید و مستبشر بهشت باشید، پس جنود نامسعود او سوار گشته و رو به اصحاب حضرت سیدالشهداء علیه السلام آوردند در حالی که حضرت سیدالشهداء علیه السلام در پیش خیمه شمشیر خود را برگرفته بود و سر به زانوی اندوه گذاشته و به خواب رفته بود و این واقعه در عصر روز نهم محرم الحرام بود.

شیخ کلینی از حضرت صادق علیه السلام روایت فرموده که آن جناب فرمود روز تاسوعا روزی بود که امام حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه اهل شام بر قتال آن حضرت اجتماع کردند، و ابن مرجانه و عمر سعد خوشحال شدند به سبب کثرت سپاه و بسیاری لشکر که برای آنها جمع شده بودند و حضرت امام حسین علیه السلام و اصحاب او را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری از برای آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند کرد، پس فرمود پدرم فدای آن ضعیف و غریب.

و بالجمله چون جناب زینب سلام الله علیها صدای ضجه و خروش لشکر را شنید نزد برادر دوید و عرض کرد برادر مگر صداهای لشکر را نمی‌شنوید که نزدیک شده‌اند، پس حضرت سر از زانو برداشت و خواهر را فرمود که ای خواهر اکنون رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من فرمود تو به سوی ما خواهی آمد، چون حضرت زینب سلام الله علیها این خبر وحشت اثر را شنید طپانچه بر صورت زد و صدا را به واویلا بلند کرد، حضرت فرمود که ای خواهر ویل و عذاب از برای تو نیست ساکت باش خدا ترا رحمت کند. پس جناب عباس علیه السلام به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد برادر لشکر روی به شما آورده حضرت برخاست و فرمود ای برادر عباس سوار شو جانم فدای تو باد و برو ایشان را ملاقات کن و بپرس چه شده که ایشان رو به من آورده‌اند. جناب عباس علیه السلام با بیست سوار که از جمله زهیر و حبیب بودند به سوی ایشان شتافت و از ایشان پرسید که غرض شما از این حرکت و غوغا چیست؟ گفتند از امیر حکم آمده که بر شما عرض کنیم که در تحت فرمان او در آئید و اطاعت او را لازم دانید و اگرنه با شما قتال و مبارزت کنیم، جناب عباس علیه السلام فرمود پس تعجیل مکنید تا من برگردم و کلام شما را با برادرم عرضه دارم. ایشان توقف نمودند جناب عباس (ع) به سرعت تمام به سوی آن امام انام شتافت و خبر آن لشکر را بر آن جناب عرضه داشت. حضرت فرمود به سوی ایشان برگرد و از ایشان مهلتی بخواه که امشب را صبر کنند و کارزار به فردا اندازند که امشب قدری نماز و دعا و استغفار کنم چه خدا می‌داند که من دوست می‌دارم نماز و تلاوت قرآن و کثرت دعا و استغفار را، و از آن سوی اصحاب عباس در مقابل آن لشکر توقف نموده بودند و ایشان را موعظه می‌نمودند تا جناب عباس (ع) برگشت و از ایشان آن شب را مهلت طلبید.

سید فرموده که ابن سعد خواست مضایقه کند عمرو بن الحجاج الزبیدی گفت به خدا قسم اگر ایشان از اهل ترک و دیلم بودند و از ما چنین امری را خواهش می‌نمودند ما اجابت می‌کردیم ایشان را، تا چه رسد به اهل بیت (صلی الله علیه و آله).

و در روایت طبری است که قیس بن اشعث گفت اجابت کن خواهش ایشان را و مهلتشان ده لکن به جان خودم قسم است که این جماعت فردا صبح با تو مقاتله خواهند کرد و بیعت نخواهند نمود. عمر سعد گفت به خدا قسم اگر این بدانم امر ایشان را به فردا نخواهم افکند پس آن منافقان آن شب را مهلت دادند، و عمر سعد رسولی در خدمت جناب عباس (ع) روان کرد و پیام داد برای آن حضرت که یک امشب را به شما مهلت دادیم بامدادان اگر سر به فرمان درآورید شما را به نزد پسر زیاد کوچ خواهیم داد و اگر نه دست از شما برنخواهیم داشت و فیصل امر را بر ذمت شمشیر خواهیم گذاشت، این هنگام دو لشکر به آرامگاه خود باز شدند


برگرفته از کتاب منتهی الامال، تألیف حاج شیخ عباس قمی
lمنبع وب سایت آمام حسین

عتبات عالیات بخونید استفاده کنید

نرم افزار عتبات عالیات
این نرم افزار که به همت مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان تهیه شده است ، اطلاعات بسیار مفیدی را در رابطه با اعمال ، ادعیه ، زیارات ، آداب و مسائل تاریخی عتبات عالیات در اختیار مشتاقان قرار می دهد .  

 

اطلاعات این نرم افزار تفصیلاً به شرح ذیل می باشد:
• احکام فقهىِ سفرِ زیارتى عتبات : احکام و آداب سفر ، نماز مسافر ، احکام مسجد و حرم ، نماز تحیّت مسجد ، جا گرفتن براى نماز ، حفظ حرمت مسجد و حرم ، تطهیر مسجد و حرم ، خواندن نماز یا تطهیر مسجد و حرم ، رفتن جنب و حائض به مسجد و حرم ، استفاده از وضوخانه مسجد ، آداب مسجد ، نماز جماعت ، اهمیت نماز جماعت ، شرایط نماز جماعت ، اتصال صفوف جماعت ، مانع بین صفوف ، نماز قضا در سفر ، شرکت مسافر در نماز جماعت.
• زیارت ائمه معصومین : شناخت امام علیه السّلام ، حرم امام علیه السّلام ، فضیلت زیارت ، آداب زیارت 1 ، آداب زیارت 2 ، اذن دخول هر یک از حرم های شریفه .
• عراق : پیشنیه عراق ، پیشینه تاریخی عراق.
• بغداد : پیشینه بغداد ، مراکز زیارتی و دیدنی بغداد ، مسجد براثا ، فضائل مسجد براثا ، نواب اربعه ، حذیفة بن یمان .
• کاظمین : پیشینه کاظمین ، زندگینامه امام موسی بن جعفر ، زیارت امام کاظم علیه السّلام ، صلوات امام کاظم علیه السّلام ، شعر ، زندگینامه امام محمد تقی جوادالأئمه ، زیارت امام جواد علیه السّلام ، وداع با حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام .
• سامرا : پیشینه سامرا ، آثار تاریخی سامرا ، زندگینامه امام علی النقی الهادی ، زیارت امام هادی علیه السّلام ، شعر ، زندگینامه امام حسن عسکری ، زیارت امام حسن عسکری علیه السّلام ، زیارت حکیمه خاتون ، سرداب مقدس .
• نجف : فضیلت سرزمین نجف ، شهر امیر المومنین ، حرم مطهر امیر المؤمنین علی علیه السلام ، عمارت آستانه حیدریه ، زندگینامه امام علی ، زیارت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السّلام ، زیارت حضرت آدم ، زیارت حضرت نوح ، زیارت حضرت هود و صالح ، علمای مدفون در حرم امام علی ، شعر .
کوفه : پیشینه کوفه ، فضیلت کوفه ، مسجد جامع کوفه ، جایگاههای مقدس درون مسجد کوفه ، حرم حضرت مسلم بن عقیل علیه السّلام ، حرم هانی بن عُروَه ، زیارت هانى بن عُرْوة رحمةاللَّه و رضوانُهُ عَلَیْهِ‏ ، آرامگاه مختار بن ابی عُبَیده ثَقَفی ، آرامگاه میثم تَمّار ، قصر دار الاماره؛ یا مقر والی کوفه ، مقام یونس ( علیه السلام ).
• کربلا : پیشینه کربلا ، فضیلت کربلا ، فضیلت زیارت امام حسین علیه السّلام، زندگانی امام حسین علیه السلام ، زیارت امام حسین در مفاتیح ، زیارة الناحیة المقدسة ، ترجمه زیارت ، مقتل.
• دعا و زیارت : زیارت امام زمان علیه السلام ( آل یاسین ) ، صلوات بر امام زمان علیه السّلام ، زیارت امین الله ، زیارت جامعه کبیره ، دعای توسل ، دعای کمیل ، دعای ندبه ، دعای عالیة المضامین ، وغیره ..

ویژگی های نرم افزار مذهبی عتبات عالیات عبارتند از :
• امکان نصب و قابلیت اجرا در اکثر گوشی های تلفن همراه .
• عملکرد مستقل برنامه برای نمایش و تایپ زبان فارسی پشتیبانی از زبان فارسی در تمام گوشی ها
• پشتیبانی از صفحات لمسی.
• جستجوی پیشرفته در متن .
• امکان تغیر فونت در متن .
• رنگی شدن اعراب در متن .
• امکان تغییر تم.
• امکان پرش به صفحه .
• قابلیت تماشای عکس در متون.
• سرعت بالا و حجم بسیار کم نرم افزار.
• امکان عضویت به منظور اطلاع رسانی در مورد محصولات و نسخه های جدید.

جهت دریافت این نرم‌افزار می توانید از طریق زیر اقدام نمایید :

دریافت نسخه کامل نرم افزار عتبات عالیات با حجم 669 KB

برای استفاده از نرم افزار کافی است فایل دریافت شده را با استفاده از بلوتوث یا کابل و یا دستگاه کارت ریدر به تلفن همراه خود انتقال داده و آن را نصب نمایید

سفر مجازی به بین الحرمین بفرمایید بسم الله

می خواهیم سری به بهشت بزنیم ؛ به محل رفت و آمد آسمانیان . به محلی که فاصله زمینی دو آسمانی است . اینجا بین الحرمین است . اگر جسم به پرواز در نمی آید ، دل پرواز می کند . اگرچه حضور واقعی میسر نیست اما می توان دیداری مجازی از بهشت داشت . تصاویر سه بعدی و پانورامای 180 × 360 درجه ما را بصورت مجازی به آنجا خواهد برد .
با دریافت این تصاویر می توانید خود را به طور کاملا واقعی در بین الحرمین احساس کنید.
از قابلیت های انحصاری این تصاویر می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1) قابلیت چرخش سه بعدی تصاویر (180 × 360 درجه) با استفاده از موس
2) طبیعی بودن تصاویر و القای حس واقعی حضور در محل
3) بررسی محل از نگاه خود
4) قابلیت زوم بر روی تصاویر (با استفاده از غلطت بالا و پایین رونده موس)
 

 
 
و اما بین الحرمین کجاست ؟
بین الحرمین حد فاصل بین بارگاه ملکوتی امام حسین(ع) و برادرشان حضرت عباس(ع) است که فاصله آن درست برابر با فاصله بین دو کوه صفا و مروه است .
 
جهت دریافت تصویر و انجام سفر مجازی از طریق زیر اقدام نمایید :
 


نحوه استفاده :
اگرچه اغلب کاربران در اولین نگاه متوجه امکانات این تصاویر خواهند شد اما بهتر است اشاره ای گذرا بر نحوه عملکرد آن داشته باشیم :
1) برای حرکت فقط باید ماوس را حرکت دهید تا به تمامی نقاط تصویر پاناروما دسترسی داشته باشید .
2) در این تصاویر شما می توانید به صورت مجازی لنز عکاسی را زوم کنید . از دکمه اسکرولر ماوس و یا کلیدهای PageUP و PageDown برای تعویض بزرگنمائی تصویر از لنز ۱۷ میلی متر تا لنز ۷۵ میلی متر استفاده کنید . ضمنا این کار را می توانید با نگاه داشتن کلید سمت راست ماوس و عقب و جلو کردن ماوس نیز انجام دهید .
3) برای انتخاب تصویر پاناروما ( سه بعدی ۱۸۰ در ۳۶۰ درجه ) به عنوان محافظ صفحه نمایش ( Screen Saver ) از کلید F5 استفاده کنید .(البته در ابتدا و قبل از اجرای تصویر آن را به محل مشخص و ثابتی انتقال دهید تا پس از فشردن کلید F5 ، تصویر همیشه از همانجا فراخوانی شود.)
4) برای خروج از کلید ESC استفاده کنید .

فیلم مستند داستانی رسول ترک

این فیلم در خصوص زندگی فردی لات و لاابالی است که به واسطه یک لحظه پشیمانی مورد عنایت حضرت اباعبدلله الحسین علیه السلام قرار گرفت و متحول شد... 

 

  

برای دریافت این فیلم بر روی لینکهای زیر کلیک کنید

دانلود فیلم مستند رسول ترک با کیفیت بالا wmv با حجم 200 مگابایت

دانلود فیلم مستند رسول ترک با کیفیت متوسط mp4 با حجم 102 مگابایت

اما رسول ترک کیست ؟

در سال 1284 شمسی، در محله قدیمی خیابان در شهر تبریز، فرزند مشهدی جعفر و آسیه خانم یعنی رسول چشم به جهان گشود. آسیه خانم یکی از گریه کنان روضه امام حسین (ع)، با عشق و محبتی که به مولا داشت فرزند خود را بزرگ کرد ولی بازیهای روزگار از رسول، جوانی خلافکار و لاابالی بارآورد.

بعد از سنین بیست و چهار پنج سالگی، رسول شهر و دیار خود را رها کرد و به تهران آمد. از آنجایی که رسول آذری زبان بود در تهران به رسول ترک شهرت یافت. یکی از شبهای دهه اول محرم بود و رسول ترک دهانش را از نجاستی که خورده بود با آب کشیدن به خیال خود پاک کرد چرا که باز می خواست به همان هیأتی برود که شبهای گذشته نیز در آن شرکت داشت. ولی این بار گویا فرق می کرد. پچ پچ مسئولان هیأت که با نیم نگاهی او را زیر نظر داشتند برایش ناخوشایند بود.

رسول یکی از قلدرهای شروری بود که حتی مأموران کلانتریهای تهران از اینکه بخواهند با او برخورد جدی داشته باشند بیم و هراس داشتند. می شود گفت که رسول از انجام هیچ گناهی مضایقه نکرده بود و این به زعم هیأتی ها که او در مجلسشان بود، گران تمام می شد. بالاخره یکی از میان آنها برخواست و در مقابل رسول قد راست کرد و در برابر لبخند رسول، از او با لحنی تند خواست که ازمجلس بیرون رود. رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش می داد. خیلی ناراحت و عصبانی شد ولی چیزی نمی گفت. همه جا را سکوت فراگرفته بود. به گمان بعضی ها و طبق عادت رسول می بایست دعوایی راه می افتاد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد.هرچند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقا امام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمی داد تا از خادمان حسینی (ع) کینه و عقده ای به دل بگیرد و دعوا کند. آن شب نیز مثل شبهای دیگر گذشت.

صبح خیلی زود بود و هنوز شهر هیاهوی روزانه خود را شروع نکرده بود که در یکی از خانه ها باز شد و مردی بیرون آمد. از حالتش پیدا بود که برای انجام امری عادی و روزمره نمی رود. او به سوی خانه رسول ترک می رفت. به جلوی درخانه رسید و شروع به در زدن کرد. رسول با شنیدن صدای در، خود را به پشت در رساند و در را باز کرد. پشت در کسی را می دید که به طور ناخودآگاه نمی توانست از او راضی باشد، بله، حاج اکبر ناظم مسئول هیأت دیشبی بود. همان هیأتی که رسول دیگر حق نداشت به آنجا برود. اما برخورد گرم و صمیمی حاج اکبر حکایت از چیز دگیری داشت. بعد از کلی معذرت خواهی، از رسول خواست تا در شبهای آینده در جلسات آنها شرکت کند اما چرا؟ مگر چه شده؟ ناظم دیگر بیش از این نمی خواست توضیح دهد ولی اصرار رسول پرده از رازی عجیب برداشت.

مرحوم حاج اکبر ناظم در شب گذشته در عالم خواب دیده بود که در شبی تاریک در صحرای کربلاست. او تصمیم می گیرد که به طرف خیمه های امام حسین (ع) برود ولی متوجه می شود که سگی در حال پاسبانی از آنجاست و به هیچ کس اجازه نزدیک شدن به آن خیمه ها را نمی دهد. ناظم زمانی که می خواهد به آنجا نزدیکتر شود، سگ به او حمله می کند. وقتی که می خواهد خود را از چنگال آن سگ رها کند متوجه منظره ای عجیب می شود، بله، چهره آن سگ همان چهره رسول ترک بود. مسئول پاسبانی از خیمه ها ی امام حسین (ع) را رسول ترک برعهده داشت.

این همان چیزی بود که در رسول انقلابی عظیم ایجاد کرد و به یکباره از رسول ترک، حربن یزید ریاحی دیگری ساخت. بله، رسول به یکباره اسیر زلف یار شده بود و دیگر هر چه بر زبان می آورد شهد و شکری سوزان بود؛ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند او از آن روز به بعد یکی از شیداترین و دلسوخته ترین دلداده ها و ارادتمندان به امام حسین (ع) می شود به گونه ای که هر سخنی  که از او درباره آقا بیرون می آمد، هر شنونده ای را گریان و منقلب می ساخت و از این رو به حاج رسول دیوانه شهرت یافت و داستانهای شگفت انگیزی از او نقل می شود که ارادت او را به این خاندان عزیز اثبات می کند.

سرانجام در شب نهم دی ماه سال 1339 شمسی مصادف با پانزدهم رجب سال 1380 قمری درحالی که او حاج اکبر ناظم را بر بالین خود می بیند با گفتن مکرر «آقام گلدی ، آقام گلدی» روح بزرگش از بدنش خارج و به دیار باقی می شتابد. جنازه مطهرش را در قم، در کنار تربت پاک خانم فاطمه معصومه (س) در قبرستان حاج آقای حائری (قبرستان نو) به خاک می سپارند.روحش همنشین ابدی مولایش باد.

نذر زن یهودی وشفای فرزندش

عالم ربانی حضرت آیت‏الله حاج سید احمد موسوی نجفی فرمودند: چند سال پیش از یکی از خیابانهای تهران رد می‏شدم، که ناگهان به طور غیر عادی به سمت یک مغازه کشیده، و وارد آن مغازه شدم، مغازه‏ متعلق به یک عتیقه فروش بود. اما چیزی را متوجه نشدم. تا سه روز این قضیه تکرار شد، بعد از سه روز به صاحب مغازه گفتم: آقا شما چه چیزی داری؟ چه سر و سرّی داری؟ که مرا به اینجا کشیده‏ای!؟ 

 

در جواب سؤالم گفت: حاج آقا شما مسلمان، شیعه و سید چه سر و سرّی من ارمنی با شما دارم؟ بنده ارمنی هستم و نامم هم موسی است. 

 خلاصه، بعد از اینکه با هم مقداری آشنا شدیم گفت: فقط برایت بگویم من شفا یافته‏ی آقای شما شیعیانم و قضیه‏ی خود را اینگونه تعریف کرد: من بچه ده ساله‏ای بودم که در محله‏ای از محلات تهران زندگی می‏کردم. یکروز برای بازی با بچه‏های هم محلی‏ام بیرون رفتیم. مادر یکی از همبازی‏هایم، تا مرا دید با عصبانیت تمام مرا مورد خطاب و عتاب قرار داد که: یهودی، ارمنی، برو ببینم، مثلا تو نجس هستی و با دستش محکم به سینه من زد به طوری که ناخودآگاه از بلندی ایوان که در کنارم بود، به پائین پرتاب شدم. پایم خیلی درد گرفت. با زحمت فراوان خودم را به منزل رساندم و از ترس پدر و مادرم خوابیدم. نصف شب خیلی اذیت شدم و متوجه این معنا نبودم که پایم شکسته شده است، با ناله و فریاد من خانواده‏ام متوجه شدند و مرا به بیمارستان منتقل کردند. بعد از مدتی پزشکان به این نتیجه رسیدند که پایم باید قطع شود، مادرم به من گفت: روی تخت دراز کشیده و بیهوش بودی، یک نفر از همراهان یکی از بیماران مقداری شیرینی آورد و داد من هم گرفتم ولی ترسیدم که بگویم من ارمنی هستم فقط گفتم: مال چیست؟ 

 گفت: مگر نمی‏دانی امشب شب میلاد قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) است. تا این نام را شنیدم، دلم شکست و نذر کردم که اگر این بچه شفا پیدا کند. ابوالفضل (علیه‏السلام) را احترام نمایم. مادرم در کنار من بیدار بود و او این نذر را کرده بود. در همان حال من در خواب دیدم، یک آقای خوش سیما، و بلند قد، تشریف آورد و به من گفت: بلند شو! 

من خیال کردم از پزشکان بیمارستان است. گفتم: آقا من نمی‏توانم بلند شوم. می‏خواهند پایم را قطع کنند. گفت: بلند شو و دست مرا گرفت و کشید و پرتاب کرد. یکوقت خودم را پایین تخت وسط اتاق دیدم. مادرم خیال کرده بود که دیوانه شده‏ام و داد و فریاد می‏کرد که ناگهان متوجه شدند که من روی پاهای خود می‏دوم و راه می‏روم. و خلاصه به عنایت و نظر اباالفضل العباس (علیه‏السلام) من خوب شدم. و الان برای تشکر از آن جناب همه ساله در ایام تولد اینجا را چراغانی می‏کنم. شیرینی می‏دهم و خلاصه در منزل و مغازه جشن و سرور برگزار می‏کنم شاید علت اینکه شما به اینجا آمدید و رغبت نشان دادید همین باشد. 

 

منبع : شاه شمشاد قدان (سیری در زندگانی و کرامات حضرت اباالفضل العباس) ، سید محمد حسینی ، هنارس ،چاپ دوم پاییز 1384 صص69تا71