



آهنگ جدید و فوق العاده زیبای رضا صادقی به نام شب یلدا با 2 کیفیت ...
( آهنگ و تنظیم : محمدرضا چراغعلی ، ترانه : مریم اسدی )
صرفه جویی در انرژی و نیروی انسانی
<<دانلــــــود >>
فتوشاپ کار حرفه ای که خیلی سریع نقاشی آنجلینا رو در فتوشاپ طراحی میکنه
<<دانلــــــود >>
پدری که از مدل موی پسرش حسابی عصبانی شده و به هرنحوی که هست میخواد اونها رو کوتاه کنه
<<دانلــــــود>>
ایول به این خلاقیت و تکنولوژی ساخت
<<دانلــــــود>>
واقعاً این بزرگ بشه چی میشه!!
<<دانلــــــود>>
جاذبه های فوق العاده دیدنی گچساران همراه با موسیقی لری چه خش مور صفا
<<دانلــــــود>>
خنده دار و دیدنی
<<دانلــــــود>>
توان بالای بدنی خانمی که شوهری که دوبرابر خودش هست رو کولی میده
<<دانلــــــود>>
حیرت دیدنی رهگذرهایی که قصد کمک به یه دخترخانم مجروح و مادرش رو دارند و…
<<دانلــــــود>>
انیمیشن خنده دار از آقای آرش رضایی
<<دانلــــــود>>
جوانیست و هزار پیچ و خم دیگه
<<دانلــــــود>>
نادر فقیه زاده در کنار کریس بنگل بزرگ ترین طراح تاریخ بی ام و که نادر را مستقیما به تیم طراحی بی ام و برد
یکی دیگر از طراحان صنعتی ایرانی که توانسته از استعدادهای خود به خوبی استفاده کند و خود را در میان طراحان و کمپانی های نام دار جهانی نشان دهد آقای نادر فقیه زاده ۳۵ ساله، هموطن ایرانی ساکن مونیخ می باشد.
یکی دیگر از طراحان صنعتی ایرانی که توانسته از استعدادهای خود به خوبی استفاده کند و خود را در میان طراحان و کمپانی های نام دار جهانی نشان دهد آقای نادر فقیه زاده ۳۵ ساله، هموطن ایرانی ساکن مونیخ می باشد.
تصاویر زیبا از مدل بی ام و ۷ ( برای دریافت در سایز اصلی بر روی تصاویر کلیک کنید )
نادر فقیه زاده هم اکنون در کمپانی BMW و در بخش طراحی آن مشغول به کار است و در کنار طراحان معروف هم چون chris Bangle رئیس بخش طرحی بی ام و که به تازه گی از این بخش بیرون آمده و به صورت جدا گانه در اسودیو خود مشغول به کار است ، آقای Karim habib طراح معروف سری ۷ بی ام و ،Adrian van Hooydonk, سرپرست طراحی بی ام و که هم اکنون رئیس بخش طراحی بی او و شده است و … او جزء یکی از ۲۰ طراح معروف کمپانی بی ام و می باشد که این باعث افتخار هر ایرانی است .
آقای فقیه زاده از دانشگاه گلدهایم آلمان فارغ التحصیل شده و پس از اتمام تحصیلات به استودیو طراحی BMW پیوست و در آنجا مشغول به کار شد .وی در سال ۱۹۹۶ با شرکت مرسدس بنز آلمان همکاری داشته و سه سال بعد، در پروژه طراحی بدنه خودروی این شرکت، مشارکت داشته است.
همکاری با Design Works امریکا/ تحقیقات و طراحی موضوع پایاننامه درباره خودروی قابل پرواز توربینی به نام Visoonair .
فقیه زاده در سال ۲۰۰۱ با دریافت درجه کارشناسی ارشد طراحی خودرو به عنوان طراح خودروی پیشرفته BMW در این شرکت پذیرفته شد و تحقیق در زمینه طراحی داخلی و بدنه خودرو را آغاز کرد.
نادر فقیه زاده در سال ۲۰۰۴ طرح CONCEPT سری BMW7 را ارائه داد و در سال ۲۰۰۵ ، طراح رسمی BMW در استودیوی طراحی این شرکت شد. وی همچنین برنده مسابقه طراحی سری ۷ در سال 2009 می باشد.
طرح interior سری ۷ فقیه زاده در میان طرحای دیگر رتبه اول را گرفت .
در بخش داخلی خودروشرکت ب ام و از طراح ایرانی خود آقای نادر فقیه زاده بهره برده و طراحی که این دیزاینر ایرانی برای این سری از ب ام و که از کلاس های با ارزشمند این شرکت می باشد انجام داده است .
فقیه زاده در سال ۱۳۸۵ توسط شرکت (ساپکو) به ایران دعوت شد و موضوع کنفرانس تشریح شکل گیری و تولید یک BMW بود
این گردهمایی ، با استقبال بینظیر جامعه طراحان صنعتی ایران، کارشناسان گروه صنعتی ایرانخودرو و شرکت طراحی مهندسی و تأمین قطعات ایرانخودرو (ساپکو) برگزار شد.
امیدواریم این شرکت ها بتوانند امکانات را فراهم کنند تا همانند این دوره از طراحان صنعتی که در خارج و یا در داخل به افتخاری دست یافته اند به طور سالانه در دانشگاه هایی که رشته طراحی صنعتی تدریس می شود دعوت به عمل آید .
داشتیم از خوشحالی مثل پودر ماشینلباسشویی کف میفرمودیم که تلفن دوچرخه سوتید. تلفن ما فقط همین یک ملودی را بلد است: سوت سوت سوتک سوت سوت سوتک!
جسارتاً، گوشی را داشته باشید تا اول یک مقدمه عرض کنم خدمتتان. مقدمه این است که در تبوتاب بازار سکه، ما هم برای اینکه از قافله عقب نیفتیم، فکر کردیم مگر ما چلاق تشریف داریم که نرویم توی کار خرید سکه. چرا فقط سکههای 25 تومانی و 50 تومانی تو بساط ما پیدا شود؟ الان دیگر اینجور سکهها توی جیب گدایان و بینوایان هم پیدا نمیشود. البته اگر برداشت سیاسی نشود، داشتیم فکر میفرمودیم بالاخره سرنوشت این اختلاس 3هزار میلیاردتومانی چی شد؟ و اینکه اگر خدای ناکرده ما صاحب چند سکهی ناقابل بشویم پایمان به ماجرای اختلاس باز میشود یا نه! بالاخره هرکس برای خودش اصولی دارد. گوشی را همینطور داشته باشید تا بقیهاش را عرض بفرماییم.
بعدش چی کار کردیم؟ رفتیم طلافروشی و النگوها و گوشوارههای عیال را فروختیم که سرمایه جور کنیم، وگرنه ما که از این پولهای بادآورده نداریم. بعدش چیکار کردیم؟ نصفهشب رفتیم تو صف سکه. چه صفی؟ تقریباً اندازهی استادیوم صدهزارنفری آزادی آدم پشت در بانک ایستاده و نشسته و خوابیده بود.
آن طفلیها هم مثل ما طلاهای عیالشان را فروخته بودند که با آن سکه بخرند. ظهر روز بعد نوبتمان شد و خوشحال و خندان رفتیم پشت باجه. به هر نفر پنج عدد سکه میدادند ولی به ما چهار تا دادند. گفتند همین هم از سرت زیاد است. نمیدانیم از کجا فهمیدند. لابد از آنجایی که پولمان کم بود یا از آنجایی که میدانستند با نیم سوت و نیمشوت زندگی و کار میفرماییم. بههرحال خدا خیرش بدهد که پنج تا نداد و چهارتا داد. البته کاش آن چهارتا را هم نمیداد. میدانید چرا؟ بهخاطر اینکه ما فرهنگ سکهداری نداریم. به خاطر اینکه شاعر مادر مرده در شعری بیربط فرموده:
سکه شد از نان شب واجبتر
نان شب از سکه شد غایبتر
عاشقان را بگذارید بخوابند همه
مصلحت نیست که این سکه فراموش کنید
خب برگردیم به همان تلفنی که اول مطلب سوت کشید و سوتمان را از اشکمان و اشکمان را از مشکمان و مشکمان را از وجود نازنینمان در آورد. نیمسوت بود و همشیرهاش نیمشوت. فرمودیم: "بنال ببینیم چی میگویی؟"
گفت: "شما کجایی؟ هرچی تلفن میزنم نیستی؟"
فرمودیم: "ما که سرجایمان هستیم. شما کجایید؟"
گفت: "من و نیمشوت اومدیم خیابون. کارمون طول کشید، گفتیم به شما خبر بدیم نگران نشید."
فرمودیم: "نترسید نگران نمیشیم. نیومدید هم نیومدید. خیال میکنید سکهیطلا هستید که نگرانتون بشیم؟"
گفت: "خیلی ممنون."
فرمودیم: "حالا از کجا زنگ میزنین؟"
گفت: "تلفن عمومی دیگه. شما که واسه ما موبایل نمیخری. این تلفنها همهمهاش خرابه. چهارتا تلفن عوض کردیم تا بالاخره این یکی وصل شد."
فرمودیم: "مال سکهها هم هست. آخه هرکدومشون یه شکل، یه اندازه و یه رنگیه." تا این را گفتیم یادمان به سکههای طلایمان افتاد. از جا پریدیم و گفتیم: "سکههای شما چه جوری بود؟"
گفت: "چیز بود دیگه. رنگش طلایی بود و روش نوشته شده بود 1390و خیلی هم نو بود."
فرمودیم: "از کجا برداشتیش؟"
گفت: "شما که خواب بودی. گفتیم بیدارتون نکنیم یهوقت اخمالو بشین. واسهی همین خودمون با اجازه از توی کیفتون برداشتیم که بعدش بهتون بگیم. چهارتا بود. میخواستیم باهاش پفک هم بخریم، نشد. تلفنها خراب بود و سکههامون رو خورد."
فرمودیم: "خورد؟" و بعدش نفهمیدیم غش کردیم یا سکته یا سکسکه. فکر کنیم سکسکه بود. شایدم سکته بود.
به نقل از : همشهری آنلاین
قیمت انواع پورشه در یک نمایشگاه اتومبیل در تهران | ||
پورشه پانامرا | طلایی 2012 | 360 میلیون تومان |
پورشه کاین S | قهوه ای 2012 | 355 میلیون تومان |
پورشه پانامرا | نوک مدادی 2012 | 350 میلیون تومان |
پورشه باکستر | قرمز 2011 | 158 میلیون تومان |
پورشه پانامرا 4S | بادمجانی 2012 | 365 میلیون تومان |
پورشه 911 | خاکستری 2010 | 240 میلیون تومان |
پورشه پانامرا 4S | سفید، توربو، 2012 | 610 میلیون تومان |
پورشه کاین S | سرمه ای 2011 | 368 میلیون تومان |
شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … بچه هاش شاد میشدن … پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر! |
گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه رود. با کاروانی همراه شد و چون توانائی پرداخت برای مرکبی نداشت پیاده سفر کرده و خدمت دیگران میکرد . تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع اوری هیزم به اطراف رفت در زیر درختی مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید از احوال وی جویا شد و دریافت که از خجالت اهل و عیال در عدم کسب روزی به اینجا پناه اورده است و هفته ای است که خود و خانواده اش در گرسنگی بسر برد ه اند. چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو .مرد بینوا گفت مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم. شیخ گفت حج من ، تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف کنم به زانکه هفتاد بار زیارت آن بنا کنم. |
زن ۳۴ ساله از زندگی همزمان با دو شوهرش میگوید
جایا که 34 سال سن دارد ، به همراه دو شوهر 49 و 44 ساله و بچه های شوهر اولش زندگی می کند مورد انتقاد فعالان حقوق خانواده قرار گرفته یک زن که به همراه دو همسر و بچه های آنها زندگی می کند ، هفته گذشته در یک برنامه تلویزیونی حاضر شد و از زندگی اش گفت. جایا که ۳۴ سال سن دارد ، به همراه دو شوهر ۴۹ و ۴۴ ساله و بچه های شوهر اولش زندگی می کند.در حالی که حضور این زن در یک برنامه زنده تلوزیونی مورد انتقاد فعالان حقوق خانواده قرار گرفته ، وی گفت زندگی بسیار خوبی داشته و به همه ی کارهای خود می رسد. |
به گزارش خبرنگار سرویس قاب نقره برنا، حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در جلسات درسهایی از قرآن این هفته در تلویزیون درباره "وظیفه ما در برابر حق و باطل" سخن گفته است.
این واعظ مشهور همچنین در ادامه سخنانش درباره "دوری از کارهای باطل در خانواده و جامعه" ، "ترک مجالس گناه و اعراض از گنهکار" ، "دوری از کتمان حق و خطر اشتباه حق و باطل" ، "ایستادن در برابر حق، عامل سقوط در دنیا و آخرت" و ... سخن گفته است. آنچه در ادامه میخوانید گزیدهای از سخنان این استاد حوزه علیمه و دانشگاه است:
ترک تشریفات در ادارات و مراکز دولتی
خیلی از مهمانهای ما که از ایران خارج میروند، میگویند: هتل پنج ستاره. میگوییم: خوب ساده هم میشود. میگوید: این در شأن ما نیست. مثلاً اگر من اینجا که خوابیدم، هتل من آجری بود شأن من نیست. اگر پشت هتل سنگ مرمر بود شأن من است. آخر مرگ بر این شأنی که با خشت میرود و با آجر میآید. با آجر میرود، با سنگ مرمر میآید. آخر این چه شأنی است برای خودمان درست کردیم؟ این شأنها ریشهاش کجاست؟ بله زندگی نباید با ذلت و فقر و محرومیت باشد، اما معنایش هم این نیست که زندگی ما اشرافی باشد. نه اشرافی، نه فقیرانه، حد وسط!
در یکی از کشورها رفتم. هتل به قول امروزیها چند ستاره برای ما گرفتند. به سفیر گفتم: آقای سفیر، این سفارتخانه با این ساختمان مهم، هم قبلهاش معلوم است، هم اینهایی که در آن هستند شناخته شدند، هم مسلمان هستند، هم حفاظت دارد، هم تمیز است، هم قشنگ است، خوب ما در همین اتاق میخوابیم. گفت: آخر اینجا اتاق کار است. گفتم: این اتاقی که روزها کار است، شب که خالی است. من یک پتو میاندازم و اینجا میخوابم. آخر شبی دویست، سیصد دلار با کم و زیادش میخواهید کرایه بدهید. دویست هزار تومان هر یک خُرخُر من میشود هجده هزار... گفت: آخر رسم نیست. گفتم: حالا رسمش کنید.
وقتی یک مهمان دارید. بله یکوقت یک گروهی میآیند، هیأتی از ایران میآید خوب هیأت نمیشود در اتاق کار بخوابد. اما یک نفر شناخته شده است، خوب شناخته شده، آقا در این اتاق بگیر بخواب. آخر شأن ما، این شأن از کجاست؟ ما در دنیای خیال هستیم. خودمان پوک هستیم، با کیف و ژست شأن درست میکنیم. خبری نیست.
تمام مسلمانها میگویند: «و اشهد ان محمداً» (صلوات حضار) آنوقت همین محمد سوار خر شد، روز فتح مکه. یک نفر گفت: آقا در شأن شما نیست. بیا پایین! بیا پایین! روز فتح مکه پیغمبر کسر شأنش نبود. حالا آقا رفته نمیدانم میخواهد یک کار جزئی انجام دهد، شأنش... در شأن من نیست که تالار کوچک بگیرید، باید فلان تالار باشد. در شأن من نیست، در شأن من نیست، همینطور خودمان را میسوزانیم. ادا هم درمیآوریم. حضرت عباسی بعضی از کفشهایی که خانمها میپوشند شکنجه میشوند. اینقدر پایهاش باریک است که پایش چنین است. راه رفتن روی این مهارت میخواهد. باید یک جایی دوره دید. من اگر این کفشها را پا کنم، دقیقهی اول میافتم. یک دوره باید دید که آدم با این کفشها نیافتد.
اما مثلاً در دنیای خیال فکر میکند که اگر پاشنهی کفشش ده سانت بود، مهم است. اگر هشت سانت بود کم مهم است. پنج سانت بود کمتر مهم است. دو سانت بود هیچی مهم نیست. آخر ارزشی که با پاشنهی کفش بالا برود، با پاشنهی کفش پایین میرود. آخر حضرت عباسی یک لحظه فکر کنید. دلت به چه خوش است؟ مبتکر هستی؟ مخترع هستی؟ گرهای را باز کردی؟ دانشمند هستی؟ چه مشکلی را حل کردی؟ درازی پاشنهی پا را دلیل بر شخصیت میداند. مرد ما هم اگر در فلان هتل بخوابد معلوم میشود دارای شأن است. ما تا کی مثلاً الآن سی و چند سال است از انقلاب میرود هنوز گرفتار چه چیزی هستیم؟
اگر یک فرمانده نظامی یا انتظامی، سپاه، بسیج، ارتش، فرق نمیکند. نیروی دریایی، صحرایی، زمینی، دریایی، هوایی، اگر هر سرهنگی با یکی از این سربازها یک روز ناهار بخورد. خوب ناهار که یکی است. بگوییم: آقا پسر بیا اینجا. امروز با هم دوتایی ناهار بخوریم. خوب بچهی کجا هستی؟ احوالت چطور است؟ این یک ربعی که من با این سرباز، سرهنگ با این سرباز ناهار میخورد، تا آخر عمر این خاطره در ذهن این سرباز میماند و لذا این سرباز وقتی رفت بیرون داماد شد کارت عروسی برای سرهنگ میفرستد. الآن هر صد هزار نفر سربازی که بیرون میروند، داماد میشوند، هر هزار تا یک نفر برای مسئولین پادگان کارت دعوت میفرستد؟
قداست نام خدا و اولیای خدا
ما این شأنهایی که برای خودمان درست کردیم، این شأنها را باید شکست. این شأنها پایش به جایی بند نیست. بله بعضی از شأنها حق است. نماز شأن دارد. قرآن شأن دارد. اسم الله است، اسم فاطمه است، اسم علی است، این اسمها را شما حق نداری به بدنت بچسبانی مگر اینکه وضو داشته باشی. بعضیها یک زنجیری را مثلاً یک اسم الله، حتی مثلاً لبیک یا حسین، بچهی بسیجی است، حزب اللهی است، اما کلمهی حسین به پیشانیاش چسبیده و این آقا وضو ندارد. این بسیجی دائماً در حال گناه است. حزب اللهی هم هست ولی دائماً گناه میکند. امامان ما شأن دارند. اسمشان شأن دارد، خودشان شأن دارند. قرآن شأن دارد. اگر یک قرآنی در یک چاه بدی افتاد، آن چاه را باید درش را بست. یا باید قرآن را به هر قیمتی است بیرون آورد.
یک چیزهایی شأن دارد. مقدسات، خدا به میگوید: «فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» (طه/12) کوه طور جای مقدسی است. تو آمدهای تورات بگیری. کتاب آسمانی بگیری، پس کفشهایت را دربیاور. اینجا نزدیک مکه است، لباسهایت را بکن لباس احرام بپوش. یک جاهایی شأن دارد و خدا تعیین کرده است. اما ما حق نداریم، خودمان برای خودمان شأن درست کنیم.
مردم گفتند: الله اکبر، خمینی رهبر! مردم به امام خمینی رهبر گفتند. اما امام نیامد بگوید: مردم، از این ساعت به بعد باید به من رهبر بگویید. شأن من رهبر است. قذافی خودش میگفت: به من رهبر بگویید. من بالاتر از رئیس جمهور هستم. یکوقت هم به او گفتند: ایران نمیآیی؟ گفت: به شرطی ایران میآیم که امام خمینی فرودگاه بیاید. چون من رهبر هستم و او هم رهبر! قذافی خودش خودش را رهبر میدانست، به چه ذلتی افتاد. امام خمینی گفت: به من رهبر نگویید من خدمتگزار هستم. خودش رهبری را از خودش جدا کرد، و رهبر دنیا شد. یعنی الآن بخواهند یا نخواهند نفس ایران دنیا را تکان داده. یعنی نفس ایران، سید حسن نصر الله را تکان داد، باقی کشورها تکان خوردند، دنیا تکان خورد. کسی که میگوید: من رهبر نیستم، رهبر دنیا است. کسی که میگوید: من رهبر هستم، در خانهی خودش هم قایم باشکی، پنهان میشود! اینطور نیست. با پاشنهی پا و با مدرک و با خانه و سنگ مرمر و تالار عروسی و... اشتباه میکنیم.
روزی که در تلویزیون رفتم گفتند: آقای قرائتی، علمی حرف بزن. اینطور که حرف میزنی میگویند: قرائتی عوامی است. آنوقت مقام علمی نداری. مثلاً نگو همینطور که پیش میرویم، بگو: در روند تکاملی تاریخ.... اوه... در روند تکاملی تاریخ، آنوقت علمی میشود! گفتم: آقا تو بگو: در روند تکاملی تاریخ، من میگویم: همینطور که پیش میرویم. آن آقا آمد و گفت و رفت و محو شد، ما الآن 32 سال است هستیم. اینطور نیست. یک نفر دیگر به من نصیحت میکرد میگفت که: یک خرده در حرفهایت آب کن. تو سی تا سخنرانی کنی علمت تمام میشود. مثلاً میخواهی بگویی: ای مردم، بگو: ای مردم، کشاورز، روستایی، شهروند، کارمند، کارگر، خانهدار، بسیجی، ارتشی! خوب همهاش یعنی ای مردم! چرا وقت مردم را میگیری؟ گفت: آخر اگر آبش نکنی ته میکشد. گفتم: ته که شد میگویم: مردم ایران حرفهایم ته کشید، خداحافظ! دنبال چه چیزی ما میگردیم.
یک کسی نزد من آمد همکار من باشد. این عمامهاش شصت رده داشت. همینطور مثل دانه شانه. گفتم: چند دقیقه طول کشید این عمامه را پیچیدی؟ گفت: چهل دقیقه! گفتم: آدمی که چهل دقیقه صرف نیم کیلو پنبه میکند این اصلاً به درد من نمیخورد. برو دنبال کارت! اینقدر به خودت ور میروی. ما از درون پوک هستیم، به ظاهر ور میرویم. روغن نباتی خودش هم میداند چیست، میگوید: طعم کرده دارد! طعم روغن کرمانشاهی دارد. هرچه تبلیغ گُندهتر باشد، هرچه منار گندهتر باشد نماز بدتر میشود. منار اگر آرام باشد، پشت بامش نماز میخوانند. گنبدی که شد دیگر کسی در آن نماز نمیخواند. «هرگز نخورد آب زمینی که بلند است»!
یک خرده کوتاه بیاییم. به واقعیت فکر کنیم. با خدا رفیق شویم. با حق رفیق شویم. این دکورها و شأنها و پرستیژهای کاذب را دور بریزیم، راحت میشویم. راحت میشویم. گیر ما این است که خودمان در قالب خودمان گیر کردیم. گیر شرق نیستیم، گیر غرب نیستیم، و حالا دیگر گیر خودمان افتادیم. آداب ما، رسوم ما، شأن ما، من دخترم لیسانس است به یک دیپلم بدهم؟ تا فوق لیسانس نیاید نمیدهم. دخترش 34 سال شده منتظر فوق لیسانس است. بابا دیپلم پسر خوبی بود خوب به او بده. نه! در شأن من نیست. هیچی خوب بایست! بایست تا در شأن تو پیدا شود. اگر یک پسری آمد، شکلش، سلامتیاش، اخلاقش، ایمانش خوب بود، بده. آخر او محلهی پایین مینشیند، ما محلهی بالا. او ژیان سوار میشود و ما بنز سوار میشویم. او روی موکت نشسته، ما روی قالی مینشینیم. مگر ازدواج موکت و قالی است؟ مگر ازدواج بنز و ژیان است؟ ازدواج آدمها، اگر آدمها به هم میخورند دیگر باقیاش را گیر ندهید.
فرصتی دوباره دست داد تا یک بار دیگر میزبان دو هنرمند خوب کشورمان باشیم. «امین حیایی» که بعد از یک عمل جراحی روی کمرش به تازگی دوران نقاهت خود را پشت سر گذاشته است و بعد از دو ماه استراحت مطلق او را با چهرهای جدید و متفاوت دیدیم.
برای نوشتن راجع به این زوج هنری سینمای ایران به همین جمله معروف خودشان بسنده میکنم جملهای که در هربار ملاقات با آنها به آن اشاره میکنند: یکدیگر را دوست دارند و با هم عاشقانه زندگی میکنند.
به نظرم امین حیایی میتواند الگوی خوبی برای «جوان ایرانی» باشد. بازیگر محبوب و به قول «رضا رشیدپور» مرد پولساز سینمای ایران که فعالیت خود را از تلویزیون آغاز کرد و پس از آن به سینما راه یافت. در سینما آنقدر خوب بازی کرد تا سرانجام برای بازی در فیلم «شب» در نقش یک سرباز نیروی انتظامی توانست سیمرغ بلورین را از آن خود کند. او در این فیلم همبازی استاد عزتا... انتظامی و خسرو شکیبایی بود. گفتگوی ما با او را بخوانید:
همیشه به یاد نقطه شروع
به گزارش پرشین وی به نقل از خانواده سبز ، حیایی در دوران تحصیل به فعالیت در تئاتر نیز میپرداخت. پس از گرفتن دیپلم ضمن خدمت سربازی در مرکز هنرهای نمایشی عقیدتی - سیاسی نیروی هوایی فعالیتش را آغاز کرد. امین در این مورد میگوید: «در سال 1370 بازیگر یک تئاتر کودک به کارگردانی ثریا قاسمی بودم. در آن سالها همه انرژی من صرف بازی در تئاتر میشد و اجراهای مختلفی داشتم. از آن دوران خاطرات خیلی خوبی دارم و دوستانی که از آن دوران برایم باقی مانده است. مثل کارن همایونفر و بهزاد خداویسی البته از بهزاد خیلی خبر ندارم ولی با کارن هنوز در ارتباطم.»
دو ماه استراحت مطلق
بعد از عمل جراحی دو ماه استراحت کردم و حسابی لذت بردم. واقعا این مدت تجربه بسیار خوب و لذتبخشی بود. بعد از سالها فعالیت مستمر و مداوم و از این کار به کار دیگر رفتن توانستم به این بهانه حسابی استراحت کنم و در کنار خانوادهام باشم. خیلی وقتها پدر و مادرم گلایه میکردند که کمتر به آنها سر میزنم و مادرم همیشه میگفت دلتنگ این است که یک شب در منزل آنها بخوابیم. تمام این مدت در منزل پدریام سپری شد و حسابی به ما خوش گذشت. در این مدت مادر و همسرم همه جوره مراقب من بودند و به شدت مرا شرمنده کردند. مادرم علاوه بر رسیدگی به پدرم مراقب من نیز بود و نیلوفر هم در این مدت هیچ فعالیتی نداشت و تمام وقتش را صرف پرستاری از من کرد. خلاصه یک تیم مراقب من بود و ایام استراحت حسابی به من ساخت.
«البته گونههای تپل و شکم جلو آمده امین موید این مطلب است که دوران استراحتش حسابی به او ساخته و حق دارد که از این دوران به خوبی و با لذت یاد کند.»
چهره جدید
در این مدت که به خودم استراحت داده بودم، سعی کردم به چهرهام نیز استراحتی بدهم و کمتر سراغ آرایشگاه بروم. من در مجموعه «کلاه پهلوی» تا پنج سال صورتم را هر روز اصلاح میکردم و دلم میخواست تنوعی در چهره داشته باشم برای همین موهایم را بلند کردم.
پیچ و مهرهام را سفت کردم!
مشکل کمردردم به یک ناراحتی مادرزادی برمیگردد و از جابهجایی و چسبندگی مهره رنج میبردم. البته طی این سالها فعالیتهای مداوم و مستمری که داشتم باعث شد تا فشار زیادی به آن بیاورم. در این 5، 6 کار آخر انرژی زیادی برای نقشهایم میگذاشتم به خصوص دو فیلم آخر که نقشهایم بسیار اکتیو بودند. صحنههای اکشن زیاد داشتم و مجبور بودم فعالیتهای بدنی زیادی انجام بدهم. در کار «قلادههای طلا» که نقش مامور را داشتم دائما در حال تعقیب و گریز و درگیری بودم و در فیلم آقای سیدجواد هاشمی هم برای خودم رابین هودی بودم و باید از دیوار قلعهای به نام قلعه رودخان در استان گیلان بالا میرفتم و پایین میآمدم. البته قرار بود در این کار از بدل نیز استفاده شود ولی نهایتا نشد و خودم به واسطه آمادگی جسمانی که داشتم همه صحنهها را کار کردم. همه این فشارها باعث شد تا درد کمر من تشدید شود. بعد از مراجعه به پزشک و انجام معاینات و آزمایشها و عکس برداری به توصیه پزشک عمل کرده و خودم را به تیغ جراحان سپردم. خلاصه حسابی پیچ و مهره کمرم را آچارکشی کردند به طوری که برای ثابت نگه داشتن مهرهها 6 تا پیچ و 2 تا پلاتین در کمرم کار گذاشتند.
زمانی که از امین راجع به مخارج هزینه عمل جراحی و بیمارستانش سوال کردم و اینکه آیا بازیگران نیز در این مواقع از مزایای بیمه بهره مند میشوند یا نه، اظهار بیاطلاعی کرد و گفت: بعد از این همه سال بازی و رفت و آمد در خانه سینما هنوز نمیدانم ما بازیگران بیمه داریم یا نه؟!
دو ماه کار تعطیل
من با آقای خاوری قرارداد داشتم و قرار بود نقش اول فیلم «خودزنی» را بازی کنم. نقشی که اتفاقا بسیار اکتیو بود و باید صحنههای اکشن زیادی را بازی میکردم که بیشتر آنها زیر باران و در گل و لای بود. به دلیل عمل جراحی کمرم حضورم در این کار منتفی شد و نتوانستم در آن بازی کنم.
جشنواره امسال
برای جشنواره امسال فکر میکنم فیلم «قلادههای طلا» و فیلم «آقایهاشمی» را داشته باشم. ضمن اینکه یک جلسه برای فیلمبرداری فیلم خودزنی رفتهام و گویا قرار است آن را به جشنواره امسال برسانند.
معالجه وضعیت بد اقتصادی سینما با آثار طنز
واقعا قبول دارم که اقتصاد سینما بیمار است و فیلمهای خوب به فروش نمیروند و این نه به سود ماست، نه به سود تهیهکنندگان و نه به سود سینما! سینمای ما برای دستیابی به فروش خوب باید به سمت و سوی سلیقه مخاطب خود حرکت کند. قبول دارم این کار بسیار مشکلی است. چندی پیش در برنامه هفت وقتی گزارشی راجع به نظر مردم درباره یک فیلم سینمایی پخش میشد، میدیدیم هرکسی که از سالن سینما خارج میشود، سلیقه و نظر خاص خود را دارد. یکی میگفت فیلم عالی بود و یکی هم میگفت افتضاح بود! گر بخواهی کاری بسازی که مورد قبول همه باشد کار سختی است. در حال حاضر نیاز مخاطب ما طنز است. واقعیت این است که مردم ما میخواهند بخندند و نمیتوان این را کتمان کرد. برای همین است که آثار طنز بیشتر مورد توجه آنها قرار میگیرد. اما ما نیاز به نویسندگان خلاقی داریم که بتوانند از فضای کلیشه فاصله بگیرند و با سوژههای نو و تازه، ایدههای جدیدی را ارائه دهند.
از تهران فرار کردهایم!
واقعا نیاز به «اکسیژن و آرامش» دارم. همین دو نیاز باعث شد تا از تهران فرار کنم و به لواسان پناه ببرم. زمانی که در حال استراحت هستم نیاز به آرامش مطلق دارم تا بتوانم تمرکز خوبی روی کارم داشته باشم. دود و دم تهران و ترافیک آن وحشتناک است و دلگیر! در لواسان آرامش دارم و به دور از هیاهو و شلوغی از آب و هوای خوب آن لذت میبرم.
موفقیت در شیش و بش
حضور در فیلم «شیش و بش» تجربه موفقی بود خدا را شکر مورد توجه مردم هم قرار گرفت. مردم هنوز دوست دارند کارهایی را ببینند که در آن بازیگران مورد علاقهشان در کنار هم قرار میگیرند. داریم بازیگرانی که فروش فیلم به خاطر آنهاست. در واقع مردم به خاطر آنها بلیط میخرند و به سینما میآیند. همین لطف و توجه مردم است که به ما انرژی میدهد تا همچنان در این سینما باقی بمانیم. خودم نیز از کارهای اینچنینی استقبال میکنم. گاهی لازم است خود ما دست به دست هم دهیم و با قرار گرفتن در کنار هم کارهایی را بازی کنیم که مورد توجه مردم است.
نقشهای مورد علاقه
همیشه نقشی را که در فیلم «دختر ایرونی» بازی کردم، با لذت مرور میکنم. نقشهایم در فیلم مزاحم، شب و بیداری رویاها را نیز خیلی دوست دارم و از آن دست کارهایی است که به خودم خیلی چسبید. ولی همیشه مردم مرا مورد لطف خود قرار میدهند و از نظراتشان پیداست که کاراکتر «بیژن مرتضوی» در سهگانه اخراجیها برایشان خاطرهانگیزتر شده است. معتقدم این نیز به همان نیاز مخاطب باز میگردد، که دوست دارند استار خود را بیشتر در قالب طنز ببینند.
بیژن مرتضوی اخراجیها
50 درصد این نقش در فیلمنامه بود و بقیه نقش را، هم خودم به مرور زمان پیدا کردم. در طول کار با مشورتهایی که با آقای دهنمکی داشتم، شخصیت بیژن را پرورش میدادم. مثلا آقای دهنمکی اعتقاد داشت که بیژن در اخراجیهای 3 متحول شود ولی نظر من این بود که مردم بیشتر دنبال سرنوشت چند تا از این اخراجیها هستند که بار طنز فیلم بر دوش آنهاست. برای همین اگر مخاطب از من و اکبر عبدی طنز نبیند، اذیت میشود. در مجموع این شخصیت را خیلی دوست داشتم و همیشه از سه گانه اخراجیها به نیکی یاد میکنم.
سن پترزبورگ
قرار بود در سن پترزبورگ نقش «فرشاد» را بازی کنم اما من در همان دوره سر فیلمبرداری (کلاه پهلوی) بودم و نرسیدم. نمیدانم اگر به جای پیمان قاسمخانی بازی میکردم، با محسن تنابنده همین قدر خوب میشدم یا نه؟ ولی به هر حال پیمان و محسن خیلی خوب بودند. حالا انشاا... در «سن پترزبورگ 2» با همدیگر کار میکنیم! فیلمبرداری آن هم در روسیه خواهد بود. در «سن پترزبورگ 1» که نتوانستم کمک کنم چون سر کار بودم، ولی در «سن پترزبورگ 2» مطمئن باشید که هستم و بازی خواهم کرد.
من جاسـوس دو جــانبهام!
قلب یخی را خیلی دوست دارم و به نظرم کار متفاوتی بود که مورد توجه مردم قرار گرفت. بازیگران خوبی در این مجموعه حضور داشتند و قصه خوبی در کار وجود داشت که مخاطب را دنبال خودش میکشید. کارگردانی خوب کار نیز مزید علت بود تا کار بیشتر مورد توجه مردم قرار بگیرد. نقشی که در این مجموعه دارم برایم جالب است و مرموز چرا که این نقش به عنوان یک جاسوس دوجانبه مرموزیتهای خاصی را پیدا میکند.
نصیحتهای پدر و مادر
همیشه یک جمله پدرم آویزه گوشم است که میگویـد: «ترک عادت موجب مرض است!» مادرم نیز همیشه ما را نصیحت میکند و روی این نکته خیلی تاکید دارد که «هیچ وقت خدا را از یاد نبرید.»
شب یلدا
با همه گرفتاریها و دلمشغولیها، در این دنیای مدرنیته، از سنتهای اصیل ایرانی جا نمیمانم و دوست دارم هر ساله همه آنها را تجربه کنم. همانطور که شب عید سبزی پلو با ماهی ما همیشه برقرار است، در شب یلدا هم آجیل خوری و انار دون کردن و هندوانه خوردن ما نیز به راه است. شبنشینی و دور هم بودن و حافظ خوانی را خیلی دوست دارم و همه اینها را بهانه خوبی برای دورهم بودن با کسانی که دوستشان داریم میدانم.
امین صبور
نیلوفر خوشخلق همسر امین میگوید: «امین خیلی صبور است. صبرش واقعا تحسینبرانگیز است و من از این صبر و از خودگذشتگیاش واقعا درس میگیرم. تا به حال هیچ انسان با گذشتی مثل امین ندیدهام. در ضمن امین یک هنرمند واقعی است. این را نه به این دلیل که همسرش هستم، میگویم. بلکه به عنوان آدمی میگویم که بیرون گود نشسته و واقعا این اعتقاد را دارد. امین بسیار به هنری که دارد احترام میگذارد. بسیار در راه هنرش گذشت میکند. به نظرم امین واقعا یک الگوست. تمام آن چیزهایی که باید یک هنرمند رعایت کند، امین رعایت میکند و این برای من بسیار با ارزش است.»
برای اطلاعات بیشتر در مورد تکنولوژی سایبرنایف میتوانید
اگر بخواهید یکی از این درختها داشته باشید باید خیلی صبور باشید چرا که 100 سال طول می کشد این درخت رشد کند.
به گزارش «24»، «جابوتیکابا» نام درختی است که بیشتر در کشورهای آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی مثل آرژانتین و برزیل رشد می کند. میوه های این درخت به طور مستقیم روی شاخه و تنه های آن رشد می کند.
در فرهنگ های لغت گیاهان دارویی این درخت «عودالبرق» ترجمه شده است. اگر بخواهید یکی از این درختها داشته باشید باید خیلی صبور باشید چرا که 100 سال طول می کشد این درخت رشد کند.
سنگاپور
نام رسمی آن جمهوری سنگاپور است. سنگاپور کلمه ای مالایایی و به معنای شهر شیر می باشد. این کشور در جنوب شرقی آسیا است و پایتخت آن سنگاپور است. جنوب شبه جزیره مالایا و کوچک ترین کشور جنوب شرقی آسیا است. مساحت آن 616 کیلومتر مربع و جمعیت سنگاپور 4/353/893 نفر و با رشد سالانه 2/1 درصد است. زبان انگلیسی زبان رسمی و ماندارین، تامیل و مالایی از دیگر زبان های این کشور هستند.
واحد پول، دلار سنگاپور است. سنگاپور با مالزی و اندونزی همسایه است. موناکو و وکیشن سیتی از بزرگ ترین شهرهای سنگاپور به حساب می آیند. سنگاپور یکی از مراکز بزرگ تجاری داد و ستد کالا در جهان است و یکی از 4 شهر – کشور کنونی در جهان است. از زمان استقلال، به یکی از پررونق ترین کشورهای جهان تبدیل شده و امروز یکی از پرترافیک ترین بندرهای دنیا است.
آب و هوای این کشور گرم و مرطوب و با بارش فراوان باران است. از لحاظ ذخایر معدنی کشوری فقیر است، اما اقتصاد آن که به بخش خدمات، چینی، تولیدات الکترونیکی و صنایع دستی وابسته است، رشد و شکوفایی فراوانی داشته و این کشور را به یکی از ثروتمندترین مناطق دنیا تبدیل کرده است. سنگاپور، توسط یک جاده ترانزیت با مالزی و دیگر نقاط جنوب شرق آسیا مرتبط است.
سلطنت برونئی
در آسیای جنوبی شرقی است که از شمال به دریای چین جنوبی و از مغرب و مشرق به ایالت سراواک محدود است. نام محلی آن برنئی دارالسلام و پایتخت آن، بندر سری بیگاون، از مهم ترین بنادر کشور است. برنئی سرزمینی با مساحت 765/5 کیلومتر مربع که کوهستانی با آب و هوایی استوایی با بارش فراوان باران آب و هوای گرم و مرطوب است. جمعیت آن 264000 نفر است که یک چهارم آن را چینی ها تشکیل می دهند. بزرگ ترین قوم برنئی مالایایی هستند. زبان اصلی مردم برنئی مالایایی است، البته زبان انگلیسی و چینی هم رواج دارد. انگلیسی زبان بازرگانی این کشور است.
ارم نیوز: سکوت سنگین افسران پلیس آگاهی نشان می داد سنگینی غمی بسان کوه ها را بر شانه های مرد جوان که جرات بازگویی ابعاد حادثه شوم را نداشت، احساس می کنند.
به فاصله کمی از او، زن جوان همانند انسان مسخ شده ای تنها به کف اتاق خیره شده بود و جملات نامفهومی را یکی پس از دیگری زیر لب بازگو می کرد. زن جوان جرات نگاه کردن به چهره شکسته شوهرش را نداشت و مدام آرزوی مرگ می کرد.
به فاصله کمی از آنها ۳ متهم که در نگاهشان شرارت موج می زد، با دستبندی که به دستشان قفل شده بود بخوبی می دانستند که از انسان بودن تنها نام آن را به همراه دارند….
● شروع یک ماجرای تلخ
در یکی از روزهای بهمن سال گذشته مردی همراه همسر خود پس از حضور در کلانتری ۱۷۱ در حالی که هر دو بشدت مجروح بودند، با ارائه شکایتی بیان کردند که از سوی ۴ نفر که ۲ نفر از آنها نقاب به صورت داشتند مورد حمله قرار گرفته و اموالشان به سرقت رفته است.
مرد شاکی در اظهارات خود گفت: وقتی به اتفاق همسرم به شهرری می رفتیم در حوالی بهشت زهرا (س) ۲ جوان را که یک گالن خالی در دست داشتند و از خودروهای عبوری درخواست بنزین می کردند، دیدیم.
با دیدن آنها توقف کردیم، اما به یکباره از سوی این دو جوان و ۲ نفر دیگر که نقاب به صورت داشتند مورد حمله قرار گرفتیم و آنها پس از ضرب و جرح من و همسرم، با سرقت مقادیری پول، اسناد و مدارک متواری شدند.
به دنبال این شکایت، پرونده ای از سوی ماموران کلانتری ۱۷۱ تشکیل و برای پیگیری و تحقیقات تخصصی به پایگاه نهم پلیس آگاهی ارسال شد.
پس از چند روز و بهبود نسبی وضعیت زن و مرد شاکی و دعوت از آنها، افسر آگاهی در تحقیقات متوجه اظهارات ضد و نقیض زن و مرد شاکی شد تا این که آنها راز جنایت شوم ۴ متهم را فاش کردند.
مرد شاکی در اظهارات خود گفت: وقتی به قصد در اختیار قرار دادن بنزین به ۲ نفر که در حاشیه جاده ایستاده بودند خودرو را متوقف کردم، به یکباره از سوی ۲ مرد جوان و ۲ نفر دیگری که در محدوده جنگلی اطراف بهشت زهرا مخفی شده بودند، مورد حمله قرار گرفتم و آنها پس از ضرب و جرح من، همسرم را مقابل چشمانم مورد آزار و اذیت قرار دادند و از اقدام شیطانی خود فیلمبرداری کردند و سپس متواری شدند.
● تحقیقات ویژه
به دنبال این اظهارات تکان دهنده یک تیم ویژه از ماموران پلیس آگاهی جستجوی گسترده خود را در این ارتباط آغاز کردند و با بهره گیری از اطلاعات مردمی متوجه شدند فیلم تهیه شده از زن قربانی در جنگل های اطراف بهشت زهرا، در میان برخی از اتباع افغانی که در منطقه حضور دارند، منتشر شده است.
با به دست آمدن این سرنخ و اطلاعات بعدی، ماموران ابتدا چند تبعه افغان را دستگیر کردند که در تحقیق از آنها مشخص شد این جنایت شوم از سوی ۴ متهم به نام های قادر، عصمت، مسعود و حامد صورت گرفته است که آنها نیز تابعیت افغانی دارند.
● ردپا
با گزارش موضوع به قاضی پرونده، دستور دستگیری این تبهکاران صادر شد و ماموران در اولین اقدام خود پس از جستجوی گسترده در منطقه ابتدا ۲ نفر از متهمان به نام های قادر و عصمت را دستگیر کردند.
با دستگیری این دو متهم، مشخص شد ۲ نفر دیگر از این تبهکاران پس از اطلاع از دستگیری همدستان خود، متواری شده اند.
ماموران در مرحله بعدی رد پای یکی از متهمان را در سمنان شناسایی کردند و با اعزام یک تیم عملیاتی به این شهرستان، مشخص شد این متهم ساعتی قبل از حضور ماموران بار دیگر به تهران بازگشته تا پس از خداحافظی با بستگان خود، از کشور خارج شود.
با به دست آمدن این اطلاعات، ماموران سومین متهم (حامد) را در منطقه نعمت آباد تهران دستگیر کردند و مشخص شد سومین مجرم بلافاصله پس از اطلاع از دستگیری همدستانش، از کشور خارج شده است.
● اعتراف به چندین جرم مشابه
گزارش خبرنگار ما حاکی است، با تحقیق از ۳ تبهکار شیطان صفت و در بررسی تلفن همراه آنها، فیلم سیاه ضبط شده از زن قربانی کشف شد.
این متهمان با اعتراف به ۵ فقره جرم مشابه اعتراف کردند با این شیوه زنان و دختران را مقابل چشم بستگانشان مورد آزار و اذیت قرار داده اند. بررسی این اعترافات نشان داد شاکیان به صرف حفظ آبروی خود از ارائه شکایت به مراجع قضایی و انتظامی صرف نظر کرده اند.
در مرحله بعدی از تحقیقات نیز معلوم شد این تبهکاران بیش از ۶۰ فقره سرقت همراه با ضرب و جرح داشته اند.
متهمان درباره سرقت ها نیز گفتند که پس از کمین در تاریکی و اطراف پل های زیرگذر، هنگامی که یک خودرو قصد عبور از زیرگذر را داشت، با سنگ به خودروها حمله می کردند و هنگامی که راننده توقف می کرد با حمله به آنها و ضرب و جرح، اموالشان را به سرقت می بردند.
گزارش حاکی است پس از اعترافات اعضای این باند شیطانی، پرونده به شعبه ۷۷ دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و پس از تحقیقات مقدماتی هر سه متهم با صدور قرار بازداشت موقت روانه زندان شدند.
● تهدید به قتل
آخرین خبرها از این پرونده تکان دهنده حاکی است پس از شکایت زوج جوان، از روز گذشته یک شرور که در زندان از سوی متهمان اجیر شده است پس از آزادی از زندان به دفعات با تلفن شاکی تماس گرفته و آنها را تهدید کرده است در صورتی که شکایت خود علیه متهمان را پس نگیرند، اقدام به قتل آنها و آتش سوزی منزلشان خواهد کرد.
با گزارش موضوع از سوی شاکیان پرونده، تحقیق در این زمینه نیز آغاز شده است
انتشار تصویری که تاریخ آن به سال 1952 میلادی باز می گردد نشان می هد عربستان سعودی در استاد تاریخی خود از واژه خلیج فارس بر خلاف ادعاهای امروزی مقامات عربی استفاده می کرده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، انتشار تصویری از اسناد تاریخی عربستان سعودی که تاریخ آن به سال 1952 میلادی (1331 هجری شمسی) باز می گردد نشان می دهد بر خلاف ادعاهای فعلی رژیمهای عربی، آنها در گذشته نام خلیج فارس را قبول داشته و آن را در نقشه های خود استفاده می کرده اند.
بر این اساس، این تصاویر که از سوی دائره المعارفهای معتبر جهانی نیز منتشر شده بیانگر آن است که اعراب در واقع عنوان «خلیج فارس» را به عنوان تنها نام آبراهه بین المللی بین ایران و جزیره العرب مورد پذیرش قرار داده اند و مواضع فعلی آنها تنها در جهت برخی بهره برداری های سیاسی اتخاذ می شود.
از من میشنوید با این افراد واقعا دوستی نکنید؟
همه ما دوست داریم باور کنیم که نزدیکان مان آدمهایی متعادل ، شاد و دارای ذهنی سالم هستند اما بارها پیش آمده که متوجه شدیم واقعیت غیر از این است. تصور کنید یکی از بهترین روزهای زندگی تان را آغاز کرده اید و خدا را برای همه زیباییها و نعمتهایش شکر میکنید که ناگهان رویارویی با یکی از آشنایان بلافاصله شما را از عرش به زیر میآورد. حتی اگر انسانی خوشبین و مثبت باشید، در کنار چنین اشخاصی منفی خواهید شد.
با خانم ها شوخی نکنید، حتی شما دوست عزیز !
![]() زن: میشه توی کار باغچه کمکم کنی؟ نتیجه اخلاقی : همیشه از انتقام خانمها بترسید |
داشتم بر می گشتم خونه، مسیرم جوریه که از وسط یه پارک... رد میشم بعد میرسم به ایستگاه اتوبوس، توی پارک که بودم یه زن خیلی جوون با چادر مشکی رنگ و رو رفته و لباس های کهنه یه پیرمرد رو که روی یه چشمش کاور سفید رنگی بود همراه خودش راه میبرد رسید به من و گفت سلام!
من فکر کردم الان میخواد بگه من پول میخوام که بابام رو ببرم دکتر و از این حرفا اول خواستم برم بعد گفتم منکه عجله ندارم بذار واستم شاید کار دیگه ای داشته باشه منم همینطور که اخمام تو هم بود سرم رو به علامت جواب سلام تکون دادم و نگاهش کردم،
گفت آقا من باید بابام ( بعد پیرمرده رو نشون داد) رو ببرم مجتمع پزشکی نور آدرسش نوشته توی خیابان ولیعصر، خیابان اسفندیاری!
گفتم خب؟!
با یه لحن بغض آلود گفت خوب بلد نیستیم کجاست توی این شهر خراب شده از هر کی هم می پرسیم اصلا به حرفمون گوش نمیده! بیشعورا جوابمونو نمیدن (اشک تو چشماش جمع شده بود)
بهش آدرس دادم و گفتم تو این شهر خراب شده وقتی آدرس میخوای باید بی مقدمه بپرسی فلان جا کجاست اگر سلام کنی یا چیز دیگه بگی فکر میکنن میخوای ازشون پول بگیری!
بعد از اینکه رفت گفتم چقدر سنگ دل شدیم، چقدر بد شدیم وچقدر زود قضاوت میکنیم، خود من تا حالا به چند نفر همینجوری بی محلی کردم و رفتم چون گفتم خوب معلومه دیگه پول میخواد!
طفلی زن بیچاره خیلی دلم براش سوخت که فقط به خاطر اینکه فقیر بود و ظاهرش فقرش رو نشون میداد دلش رو شکسته بودیم...
بعد گوش دنیا را با این دروغ کر کردیم که ما اصالتا مردم نوع دوست و با فرهنگی هستیم و اینقدر این دروغ را تکرار کردیم که خودمون والبته فقط خودمون باورمون شده اما...