ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام..........در کنج ویران مانده ام . خمخانه را گم کرده ام ......حضرت مولانا
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام..........در کنج ویران مانده ام . خمخانه را گم کرده ام ......حضرت مولانا

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام..........در کنج ویران مانده ام . خمخانه را گم کرده ام ......حضرت مولانا

به خواندنش اشتیاق نشان دهید؟

به گزارش خبرنگار سرویس قاب نقره برنا، حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در جلسات درسهایی از قرآن این هفته در تلویزیون درباره "وظیفه ما در برابر حق و باطل" سخن گفته است.

این واعظ مشهور همچنین در ادامه سخنانش درباره "دوری از کارهای باطل در خانواده و جامعه" ، "ترک مجالس گناه و اعراض از گنهکار" ، "دوری از کتمان حق و خطر اشتباه حق و باطل" ، "ایستادن در برابر حق، ‌عامل سقوط در دنیا و آخرت" و ... سخن گفته است. آنچه در ادامه می‌خوانید گزیده‌ای از سخنان این استاد حوزه علیمه و دانشگاه است:

ترک تشریفات در ادارات و مراکز دولتی
خیلی از مهمان‌های ما که از ایران خارج می‌روند، می‌گویند: هتل پنج ستاره. می‌گوییم: خوب ساده هم می‌شود. می‌گوید: این در شأن ما نیست. مثلاً اگر من اینجا که خوابیدم، هتل من آجری بود شأن من نیست. اگر پشت هتل سنگ مرمر بود شأن من است. آخر مرگ بر این شأنی که با خشت می‌رود و با آجر می‌آید. با آجر می‌رود، با سنگ مرمر می‌آید. آخر این چه شأنی است برای خودمان درست کردیم؟ این شأن‌ها ریشه‌اش کجاست؟ بله زندگی نباید با ذلت و فقر و محرومیت باشد، اما معنایش هم این نیست که زندگی ما اشرافی باشد. نه اشرافی، نه فقیرانه، حد وسط!

در یکی از کشورها رفتم. هتل به قول امروزی‌ها چند ستاره برای ما گرفتند. به سفیر گفتم: آقای سفیر، این سفارتخانه با این ساختمان مهم، هم قبله‌اش معلوم است، هم اینهایی که در آن هستند شناخته شدند، هم مسلمان هستند، هم حفاظت دارد، هم تمیز است، هم قشنگ است، خوب ما در همین اتاق می‌خوابیم. گفت: آخر اینجا اتاق کار است. گفتم: این اتاقی که روزها کار است، شب که خالی است. من یک پتو می‌اندازم و اینجا می‌خوابم. آخر شبی دویست، سیصد دلار با کم و زیادش می‌خواهید کرایه بدهید. دویست هزار تومان هر یک خُرخُر من می‌شود هجده هزار... گفت: آخر رسم نیست. گفتم: حالا رسمش کنید.
وقتی یک مهمان دارید. بله یکوقت یک گروهی می‌آیند، هیأتی از ایران می‌آید خوب هیأت نمی‌شود در اتاق کار بخوابد. اما یک نفر شناخته شده است، خوب شناخته شده، آقا در این اتاق بگیر بخواب. آخر شأن ما، این شأن از کجاست؟ ما در دنیای خیال هستیم. خودمان پوک هستیم، با کیف و ژست شأن درست می‌کنیم. خبری نیست.

تمام مسلمان‌ها می‌گویند: «و اشهد ان محمداً» (صلوات حضار) آنوقت همین محمد سوار خر شد، روز فتح مکه. یک نفر گفت: آقا در شأن شما نیست. بیا پایین! بیا پایین! روز فتح مکه پیغمبر کسر شأنش نبود. حالا آقا رفته نمی‌دانم می‌خواهد یک کار جزئی انجام دهد، شأنش... در شأن من نیست که تالار کوچک بگیرید، باید فلان تالار باشد. در شأن من نیست، در شأن من نیست، همینطور خودمان را می‌سوزانیم. ادا هم درمی‌آوریم. حضرت عباسی بعضی از کفش‌هایی که خانم‌ها می‌پوشند شکنجه می‌شوند. اینقدر پایه‌اش باریک است که پایش چنین است. راه رفتن روی این مهارت می‌خواهد. باید یک جایی دوره دید. من اگر این کفش‌ها را پا کنم، دقیقه‌ی اول می‌افتم. یک دوره باید دید که آدم با این کفش‌ها نیافتد.

اما مثلاً در دنیای خیال فکر می‌کند که اگر پاشنه‌ی کفشش ده سانت بود، مهم است. اگر هشت سانت بود کم مهم است. پنج سانت بود کمتر مهم است. دو سانت بود هیچی مهم نیست. آخر ارزشی که با پاشنه‌ی کفش بالا برود، با پاشنه‌ی کفش پایین می‌رود. آخر حضرت عباسی یک لحظه فکر کنید. دلت به چه خوش است؟ مبتکر هستی؟ مخترع هستی؟ گره‌ای را باز کردی؟ دانشمند هستی؟ چه مشکلی را حل کردی؟ درازی پاشنه‌ی پا را دلیل بر شخصیت می‌داند. مرد ما هم اگر در فلان هتل بخوابد معلوم می‌شود دارای شأن است. ما تا کی مثلاً الآن سی و چند سال است از انقلاب می‌رود هنوز گرفتار چه چیزی هستیم؟

اگر یک فرمانده نظامی یا انتظامی، سپاه، بسیج، ارتش، فرق نمی‌کند. نیروی دریایی، صحرایی، زمینی، دریایی، هوایی، اگر هر سرهنگی با یکی از این سربازها یک روز ناهار بخورد. خوب ناهار که یکی است. بگوییم: آقا پسر بیا اینجا. امروز با هم دوتایی ناهار بخوریم. خوب بچه‌ی کجا هستی؟ احوالت چطور است؟ این یک ربعی که من با این سرباز، سرهنگ با این سرباز ناهار می‌خورد، تا آخر عمر این خاطره در ذهن این سرباز می‌ماند و لذا این سرباز وقتی رفت بیرون داماد شد کارت عروسی برای سرهنگ می‌فرستد. الآن هر صد هزار نفر سربازی که بیرون می‌روند، داماد می‌شوند، هر هزار تا یک نفر برای مسئولین پادگان کارت دعوت می‌فرستد؟

قداست نام خدا و اولیای خدا
ما این شأن‌هایی که برای خودمان درست کردیم، این شأن‌ها را باید شکست. این شأن‌ها پایش به جایی بند نیست. بله بعضی از شأن‌ها حق است. نماز شأن دارد. قرآن شأن دارد. اسم الله است، اسم فاطمه است، اسم علی است، این اسم‌ها را شما حق نداری به بدنت بچسبانی مگر اینکه وضو داشته باشی. بعضی‌ها یک زنجیری را مثلاً یک اسم الله، حتی مثلاً لبیک یا حسین، بچه‌ی بسیجی است، حزب اللهی است، اما کلمه‌ی حسین به پیشانی‌اش چسبیده و این آقا وضو ندارد. این بسیجی دائماً در حال گناه است. حزب اللهی هم هست ولی دائماً گناه می‌کند. امامان ما شأن دارند. اسمشان شأن دارد، خودشان شأن دارند. قرآن شأن دارد. اگر یک قرآنی در یک چاه بدی افتاد، آن چاه را باید درش را بست. یا باید قرآن را به هر قیمتی است بیرون آورد.

یک چیزهایی شأن دارد. مقدسات، خدا به می‌گوید: «فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» (طه/12) کوه طور جای مقدسی است. تو آمده‌ای تورات بگیری. کتاب آسمانی بگیری، پس کفش‌هایت را دربیاور. اینجا نزدیک مکه است، لباس‌هایت را بکن لباس احرام بپوش. یک جاهایی شأن دارد و خدا تعیین کرده است. اما ما حق نداریم، خودمان برای خودمان شأن درست کنیم.

مردم گفتند: الله اکبر، خمینی رهبر! مردم به امام خمینی رهبر گفتند. اما امام نیامد بگوید: مردم، از این ساعت به بعد باید به من رهبر بگویید. شأن من رهبر است. قذافی خودش می‌گفت: به من رهبر بگویید. من بالاتر از رئیس جمهور هستم. یکوقت هم به او گفتند: ایران نمی‌آیی؟ گفت: به شرطی ایران می‌آیم که امام خمینی فرودگاه بیاید. چون من رهبر هستم و او هم رهبر! قذافی خودش خودش را رهبر می‌دانست، به چه ذلتی افتاد.
امام خمینی گفت: به من رهبر نگویید من خدمتگزار هستم. خودش رهبری را از خودش جدا کرد، و رهبر دنیا شد. یعنی الآن بخواهند یا نخواهند نفس ایران دنیا را تکان داده. یعنی نفس ایران، سید حسن نصر الله را تکان داد، باقی کشورها تکان خوردند، دنیا تکان خورد. کسی که می‌گوید: من رهبر نیستم، رهبر دنیا است. کسی که می‌گوید: من رهبر هستم، در خانه‌ی خودش هم قایم باشکی، پنهان می‌شود! اینطور نیست. با پاشنه‌ی پا و با مدرک و با خانه و سنگ مرمر و تالار عروسی و... اشتباه می‌کنیم.

روزی که در تلویزیون رفتم گفتند: آقای قرائتی، علمی حرف بزن. اینطور که حرف می‌زنی می‌گویند: قرائتی عوامی است. آنوقت مقام علمی نداری. مثلاً نگو همینطور که پیش می‌رویم، بگو: در روند تکاملی تاریخ.... اوه... در روند تکاملی تاریخ، آنوقت علمی می‌شود! گفتم: آقا تو بگو: در روند تکاملی تاریخ، من می‌گویم: همینطور که پیش می‌رویم. آن آقا آمد و گفت و رفت و محو شد، ما الآن 32 سال است هستیم. اینطور نیست. یک نفر دیگر به من نصیحت می‌کرد می‌گفت که: یک خرده در حرف‌هایت آب کن. تو سی تا سخنرانی کنی علمت تمام می‌شود. مثلاً می‌خواهی بگویی: ای مردم، بگو: ای مردم، کشاورز، روستایی، شهروند، کارمند، کارگر، خانه‌دار، بسیجی، ارتشی! خوب همه‌اش یعنی ای مردم! چرا وقت مردم را می‌گیری؟ گفت: آخر اگر آبش نکنی ته می‌کشد. گفتم: ته که شد می‌گویم: مردم ایران حرف‌هایم ته کشید، خداحافظ! دنبال چه چیزی ما می‌گردیم.

یک کسی نزد من آمد همکار من باشد. این عمامه‌اش شصت رده داشت. همینطور مثل دانه‌ شانه. گفتم: چند دقیقه طول کشید این عمامه را پیچیدی؟ گفت: چهل دقیقه! گفتم: آدمی که چهل دقیقه صرف نیم کیلو پنبه می‌کند این اصلاً به درد من نمی‌خورد. برو دنبال کارت! اینقدر به خودت ور می‌روی. ما از درون پوک هستیم، به ظاهر ور می‌رویم. روغن نباتی خودش هم می‌داند چیست، می‌گوید: طعم کرده دارد! طعم روغن کرمانشاهی دارد. هرچه تبلیغ گُنده‌تر باشد، هرچه منار گنده‌تر باشد نماز بدتر می‌شود. منار اگر آرام باشد، پشت بامش نماز می‌خوانند. گنبدی که شد دیگر کسی در آن نماز نمی‌خواند. «هرگز نخورد آب زمینی که بلند است»!

یک خرده کوتاه بیاییم. به واقعیت فکر کنیم. با خدا رفیق شویم. با حق رفیق شویم. این دکورها و شأن‌ها و پرستیژ‌های کاذب را دور بریزیم، راحت می‌شویم. راحت می‌شویم. گیر ما این است که خودمان در قالب خودمان گیر کردیم. گیر شرق نیستیم، گیر غرب نیستیم، و حالا دیگر گیر خودمان افتادیم. آداب ما، رسوم ما، شأن ما، من دخترم لیسانس است به یک دیپلم بدهم؟ تا فوق لیسانس نیاید نمی‌دهم. دخترش 34 سال شده منتظر فوق لیسانس است. بابا دیپلم پسر خوبی بود خوب به او بده. نه! در شأن من نیست. هیچی خوب بایست! بایست تا در شأن تو پیدا شود. اگر یک پسری آمد، شکلش، سلامتی‌اش، اخلاقش، ایمانش خوب بود، بده. آخر او محله‌ی پایین می‌نشیند، ما محله‌ی بالا. او ژیان سوار می‌شود و ما بنز سوار می‌شویم. او روی موکت نشسته، ما روی قالی می‌نشینیم. مگر ازدواج موکت و قالی است؟ مگر ازدواج بنز و ژیان است؟ ازدواج آدم‌ها، اگر آدم‌ها به هم می‌خورند دیگر باقی‌اش را گیر ندهید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد