همیشه آخر قصه یکی راهی شده رفته
یکی مبهوت و یاد روزای رفته می افته
نه اون که میره میخوادت
نه این که مونده میخنده
شاید اینجوری قسمت بود
چی میشه بی تو آینده
چی میشه بی تو روزائی
که هر لحظش یه دنیا بود
نمیشه بی تو خندید و
نمیشه فکر فردا بود
تموم لحظه هام آه
خیال با تو بودن شد
چ روزائی که پژمرد و
چه رویائی که پرپر شد
یه عمره با خودم تنهام
ولی سخت میشه عادت کرد
نمیشه رفته باشی تو
نمیشه اینو باور کرد
خیابونای تاریک و یه از خود بیخودِ شبگرد
یه مشت رویای تو خالی
همه دلتنگتن برگرد
چی میشه بی تو روزائی
که هر لحظش یه دنیا بود
نمیشه بی تو خندید و
نمیشه فکر فردا بود
تموم لحظه هام آه
خیال با تو بودن شد
چ روزائی که پژمرد و
چه رویائی که پرپر شد